کد صفحه ی ورودی وبلاگ


اسلام شیوا - Islam shiva
اسلام شیوا - Islam shiva
درباره وبلاگ
الحق مع العلی وعلی و مع الحق
منوی اصلی
  • صفحه اصلي
  • پست الکترونيک
  • آرشيو وبلاگ
  • عناوين مطالب
  • پروفايل
  • آر اس اس
موضوعات وبلاگ
  • آرشیو
  • تصاویر
  • فیلم
  • معرفی وبلاگ
  • اسلام
  • معرفی چهارده معصوم
  • بانوان خدایی
  • بنیان گذار مذهب جعفری
  • کتاب
  • امام زمان عصر ما
  • رحلت تا شهادت
  • بزرگان و مجتهدین
  • مراجع تقلید
  • امام خمینی (ره)
  • حضرت آیت‌الله العظمی سید علی خامنه‌ای.
  • ایت الله قرائتی
  • شهید مطهری
  • ایت الله دانشمند
  • استادحسن رحیم‌پور ازغدی
  • استاد رائفی پور
  • مقالات
  • مذهبی
  • علمی
  • سیاسی
  • روز دنیای اسلام
  • پاسخگویی به احکام
  • امامت
  • English
  • اجتماعی
  • زندگی سلام
وصیت شهدا
وصیت شهدا
لينک دوستان
  • سنگر مجازی
  • ( اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام)
  • ظهر نزدیک است
  • پایدار
  • جنبش مصاف با ابلیس برای ظهور منجی
  • فارس المومنین
  • دایرکتوری تبادل لینک وبلاگ نویسان ایرانی
  • اینجادست تقدیرمینویسد
  • استقلالی
  • فداییان رهبر
  • عاشق امام زمان
  • چشم انتظار
  • اسلام
  • خدای من
  • رهپویان علوی
  • امیر المومنین علی بن ابی طالب
  • حمل هوایی ماینر از چین
  • پریز تایمر دار دیجیتال
  • شیر روشور چشمی اتوماتیک

  • تبادل لینک هوشمند

    برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان اسلام شیوا و آدرس   islam-shiva.LXB.ir

    لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





  • پايگاه جامع عاشورا
  • ابزار و قالب وبلاگ
پيوندهاي روزانه
  • فارس المومنین
  • دایرکتوری تبادل لینک وبلاگ نویسان ایرانی
  • اینجا دست تقدیر مینویسد
  • استقلالی های ابیز
  • فداییان رهبر
  • عاشق امام زمان (عج)
  • پایگاه امام علی
  • سایتهای دیگر مذهبی
  • پایگاه رزمی مشهد
  • کارت شارژ
  • همسفر (چشم انتظار)
  • پایگاه شیعی
  • شیعه انلاین
  • مجمع فرهنگی رهپویان علوی سریش آباد
  • سخنرانی های رهبری
  • سایت رهبری
  • هیئت اباصالح المهدی(عج)
  • دانشنامه امام علی (ع)
  • بسیجی نترس
  • شیعه ویوز
  • امام علی
  • خرید از علی اکسپرس تحویل ایران
  • خرید از علی بابا
  • جلو پنجره جک جی 5
  • یکانسر
  • آی کیو مگ
  • ریحون مگ
  • مجله خبری کسب و کار برتر
  • تیزر تبلیغاتی رایگان
  • فروش مواد شیمیایی
  • دانلود انیمیشن و کارتون جدید

  • آرشيو پيوندهاي روزانه
نويسندگان
  • گروه وبلاگ نویسی شیوا
  • mehrdad
جستجو
مطالب پيشين
  • مقام معظم رهبری
  • عقلانیت
  • دیوار مهربانی
  • fatemie
  • فضيلت و اهميت ماه رجب
  • خدا میداند--God knows
  • اطلاعیه شماره 2
  • god
  • What is Islam
  • فایل صوتی زیارت عاشورا
  • من محمد (ص)را دوست دارم
  • صلوات بر محمد مصطفی (ص)
  • عکس
  • جنگ ما
  • چند کتاب
  • چرا با مُهر نماز می​خوانیم ؟
  • زندگینامه حضرت زینب
  • خلاصه زندگینامه چهارده معصوم(ع)
  • استاد رائفی پور
  • اصول کافی
  • کتاب الفبای شیعه و سری از اسرار آل محمد (ص)
آرشيو مطالب
  • هفته دوم بهمن 1395
  • هفته چهارم دی 1394
  • هفته دوم دی 1394
  • هفته دوم دی 1394
  • هفته سوم دی 1394
  • هفته سوم بهمن 1393
  • هفته چهارم دی 1393
  • هفته اول بهمن 1393
  • هفته چهارم دی 1393
  • هفته دوم دی 1393
  • هفته چهارم بهمن 1393
  • هفته اول بهمن 1393
  • هفته سوم دی 1393
  • هفته دوم دی 1393
  • هفته چهارم بهمن 1393
  • هفته سوم بهمن 1393
  • هفته اول بهمن 1393
  • هفته دوم دی 1393
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 34
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 44
بازدید ماه : 233
بازدید کل : 65845
تعداد مطالب : 55
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1




Up Page


نجوم | آپلود
کبوتران زمینی | گالری عکس
بازی آنلاین | قیمت طلا
کد پرش به بالای صفحه وب
پخش زنده حرم
پیج رنک گوگل
blog
ایه ولایت

آیه ولایت

 

«اِنّما وَلیّکم الله و رسوله والّذین آمنوا الّذین یقیمون الصّلوة و یؤتون الزّکاة و هم راکعون»

«ولیّ شما تنها خدا و رسول او و کسانی که ایمان آورده‌اند؛

همان کسانی که نماز را بر پا می‌دارند و در حال رکوع نماز زکات می‌پردازند، می‎باشند.» (سوره مائده، آیه 55)

 

بر طبق بینش اسلامی و بر پایه حکم عقلانی، آدمی مأمور به تبعیت و اطاعت همه جانبه از خالق خویش و پروردگار جهان است؛ چرا که انسان از ساعات و یا حتی دقایق بعدی عمر خویش آگاه نیست و در جزئی‌ترین امور، نیازمند خداوند است؛ اما در مقابل، خداوندی که او را خلق نموده، حتی بر کوچکترین اسرار وجودی مخلوق خود واقف است و مقصد و منتهای حرکت او را نیز می‌‌داند. لذاست که عقل بشر، او را به درگاه او رهنمون می‌‌سازد؛ چرا که علاوه بر این مطالب، او بی‌نیاز مطلق و غنی در تمام امور است و به مخلوقات خود کمترین نیازی ندارد، لذا جز خیر آدمی را نمی‌‌خواهد. اما این اطاعت در دیدگاه اسلام و قرآن کریم، تنها به خداوند منحصر نمی‌‌شود. بلکه به امر الهی و فرمان خداوند، یک مسلمان باید از وجود مقدس رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیهم السلام) نیز پیروی و تبعیت نماید. بنا بر این نگرش، تبعیت به طور مطلق و بدون قید و شرط تنها مختص خداوند است و بر طبق فرمان اوست که ما مأمور به اطاعت و پیروی از رسول اکرم و امامان معصوم در تمامی امور می‌باشیم. رفتار و گفتار آنان هم در تمامی امور، راهی را که به رضایت پروردگار و سعادت ابدی انسان منتهی می‌‌شود، مشخص می‌‌نماید. به این دلیل که در اعمال و رفتار آنان، هوا و هوس راهی ندارد و آنان به لطف خداوند و عنایت او، معصوم از هر خطا و اشتباه می‌باشند. بر طبق آموزه‌های اسلامی، به جز خداوند و به واسطه او رسول اکرم و امامان معصوم، آدمی نباید در برابر هیچکس و یا هیچ چیز دیگر به طور مطلق و بدون قید و شرط، مطیع و فرمانبردار باشد. منشأ آغازین اطاعت از خداوند و معصومین (همان گونه که ذکر گردید)، عقل بشری است؛ اما در ادامه و همراه با عقلانیت آدمی، این رابطه محبت نسبت به پروردگار است که آنرا تکمیل می‌‌کند. آن هنگام که انسان قدری بیشتر می‌‌اندیشد، خود را در دریای لطف و نعمتهای الهی غرق می‌‌بیند. او می‌یابد هر چه که دارد همه از خداوند است و علیرغم ناسپاسی‌های فراوان آدمی، نه تنها لطف و مهربانی او قطع نگشته بلکه لحظه به لحظه نیز ادامه دارد. بنا بر این هر چه بیشتر سعی می‌‌نماید تا در مسیر اطاعت چنین پروردگار مهربانی، گام بر دارد. مسیری که جز به کمال و سعادت او، به چیز دیگری ختم نمی‌‌گردد.

حقیقت و مفهوم کلی ولایت نیز که در دیدگاه اسلامی تبیین می‌شود، چیزی خارج از اطاعت و پیروی از خداوند و معصومین نمی‌باشد. از سوی دیگر رابطه میان مسلمانان و شیعیان با نبی اکرم و تک تک ائمه معصومین، رابطه‌ای بسیار عمیق و دو طرفه است. طرف اول این رابطه از پیامبر اکرم و ائمه آغاز می‌گردد. آنان چنان مهربانی و شفقتی نسبت به فرد فرد مسلمین دارند که کوچکترین ناراحتی و اندوه یک مسلمان، باعث رنجش خاطر آنان می‌گردد. (که شواهد بسیاری از آن در متون اسلامی موجود می‌‌باشد.) اما در طرف دیگر، مسلمانان نیز به خاطر جمع بودن مکارم اخلاقی و کمالات روحانی در وجود معصومین، از صمیم جان به آنان عشق می‌‌ورزند. این رابطه عمیق آنچنان تبعیتی را رقم می‌‌زند که مسلمانان نه تنها در برابر کلام و رفتار امام و ولی خویش مطیع و فرمانبردار هستند، بلکه حتی در ذهن خویش نسبت به آن کوچکترین دغدغه‌ای احساس نمی‌‌نمایند.

در قرآن کریم (که کلام خداوند و نازل شده از جانب اوست)، دلایل متعددی در جهت اثبات مقام ولایت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام علی (علیه السلام) ـ امام اولـ از جانب خداوند وجود دارد. اما ولایت سایر ائمه بنا بر ابلاغ رسول اکرم از جانب خداوند تأیید می‌‌گردد.

ما در این حال به بررسی و دقت و تأمل در یکی از آیات شریفه قرآن می‌پردازیم که در آن مسأله ولایت بر مؤمنین مطرح شده و این مقام علاوه بر خداوند، برای رسول اکرم و امام علی (علیه السلام) اثبات گشته است. به همین منظور ابتدا به بررسی کلمات(1) به کار رفته در این آیه به صورت مجزا می‌پردازیم، و سپس به شأن نزول آیه اشاره می‌نماییم و در پایان فرازهای مختلف آیه را هر چه بیشتر مورد دقت و توجه قرار می‌دهیم.

 

بررسی کلمات آیه به صورت مجزا

 

إنّما

کلمه‌ایست که در زبان عربی برای نشان دادن یک انحصار به کار می‌رود؛ بدین معنا که گوینده منظور خویش را به معنی و مفهومی خاص و یا اشخاصی معین، محدود می‌نماید و آن را از سایر مفاهیم و یا اشخاص نفی می‌نماید. به عنوان مثال اگر گفته شود فقط خداوند معبود ماست، به این معناست که الوهیت و معبود بودن، تنها منحصر در خداوند است و سایر موجودات، از جایگاه الوهیت، خارج شده‌اند. بر این اساس و بر طبق سایر قوانین مربوط به استفاده از این کلمه در زبان عرب (که در قسمت توضیح بیشتر آمده است) آوردن انّما در آغاز این آیه، مقام ولایت بر مؤمنین را در عده‌ای خاص منحصر می‌کند. به بیان دیگر، تنها سه مورد را در هنگام نزول آیه به عنوان ولیّ مؤمنین معرفی می‌کند و این مقام را از سایرین نفی می‌نماید. پس معنای این آیه بدین گونه می‌باشد که: «ولیّ شما تنها خدا و رسول او و کسانی که ایمان آورده‌‌اند؛ همان کسانی که نماز را بر پا می‌دارند و در حال رکوعِ نماز زکات می‌پردازند، می‌باشند.»

 

توضیح بیشتر مربوط به انّما

در زبان عربی برای بیان یک مفهوم، دو نوع جمله از لحاظ ساختاری وجود دارد. (یکی را فعلیه و دیگری را اسمیه گویند. جمله فعلیه جمله ایست که با فعل شروع شود و جمله اسمیه به جمله‌ای گفته می‌‌شود که با اسم شروع گردد. هر یک از انواع مختلف جمله، دارای پایه‌ها و ارکانی اصلی می‌باشند که به وسیله آنها، معنای جمله تکمیل می‌شود و در صورتی که هر یکی از آنها حذف گردد، معنا ناقص باقی می‌ماند.

گوینده با توجه به مقصود خود از کلام، می‌‌تواند این ارکان را در محلهای مختلف کلام خود ذکر کند و ترتیب قرار گرفتن آنها را تغییر دهد.

انّما بر سر هر دو نوع جمله می‌‌آید و آخرین رکن جمله (و یا رکنی را که پیش از ذکر تمامی ارکان ذکر گردیده است) حصر می‌نماید. حال برای روشن‌تر شدن بحث، مثالی را ذکر می‌کنیم. فرض کنیم فردی به نام محمد ایستاده است. این واقعیت را می‌توان به دو صورت بیان نمود:

1-  فرد ایستاده محمد است.  2- محمد ایستاده است.

در حالت اول اگر از انّما استفاده شود و بر سر جمله بیاید، محمد را که در انتها آمده حصر می‌نماید. بدین معنا که فرد ایستاده فقط محمد است. (یعنی کس دیگری ایستاده نیست.) اما در حالت دوم در صورتی که از انّما استفاده گردد، ایستادن که در انتها آمده حصر می‌شود. یعنی محمد فقط ایستاده است. (و کار دیگری غیر از ایستادن انجام نمی‌دهد). در آیه محل بحث نیز، آخرین رکنی که از جمله ذکر شده است، معرفی افرادی است که بر مؤمنین ولایت دارند. در نتیجه بنا بر مطالبی که ذکر گردید، انّما این اشخاص را حصر می‌نماید و آیه بیان می‌کند که ولی شما تنها خدا و رسول و مؤمنینی که نماز می‌گذارند و در حال رکوع زکات می‌دهند، می‌باشند.

 

ولیّ

در کتب لغت عرب همانند مفردات القرآن و لسان العرب و ... برای این کلمه، معانی متعددی آورده شده است. که می‌توان از آن جمله داماد، هم‌‌قَسَم، دوست، سرپرست، یاور و ... را ذکر نمود. بسیاری از این معانی گفته شده در توضیح کلمه «ولیّ« نه تنها در این آیه بلکه در آیات دیگر قرآن کریم (که در آنها نیز، کلمه ولیّ بکار رفته است) مفهوم درستی را نمی‌رساند. {به عنوان مثال اگر معنای داماد را از بین معانی ولیّ در این آیه جایگزین نماییم معنای آیه این‌‌گونه می‌شود: «فقط خدا و رسولش و کسانی که در حال رکوع نماز زکات می‌دهند، داماد شما هستند.» که عدم صحت این معنی کاملا آشکار است.} با توجه به این مطلب، مفسرین و صاحبنظران اسلامی درباره معنای ولیّ در این آیه فقط یکی از سه معنی

1-      دوست

2-      یاور و ناصر

3-      سرپرست و صاحب اختیار

را برگزیده‌اند. (ما در قسمت‌های بعد این سه معنی را بررسی بیشتری خواهیم کرد.)

 

زکات

زکات یعنی «اعطای مال در راه رضای خداوند متعال« و یکی از موارد آن اعطای مال به مستمندان می‌باشد. که در این آیه به آن اشاره شده است.

 

رکوع

به این دلیل که پیش از آوردن لفظ رکوع صحبت از به جای آوردن نماز توسط مؤمنین می‌باشد (یقیمون الصلوة)، رکوع در این آیه به همان معنی عمل خاص در نماز است که پس از قرائت حمد و سوره می‌باشد و عبارتست از خم شدن و انحنای سر).

 

توضیح بیشتر مربوط به رکوع

رکوع دارای سه معنی لغوی و اصطلاحی و مجازی است. معنای لغوی آن انحنای سر و خم شدن می‌باشد، که اگر این حالت با قصد قربت و در نماز باشد به عنوان فعلی در نماز به حساب می‌آید و این همان معنای اصطلاحی است. به عبارت دیگر معنای اصطلاحی رکوع از همان معنی انحنای سر و خم شدن گرفته شده است، با این تفاوت که یک عمل اصلی در نماز است و به همین خاطر باید با قصد قربت انجام شود (قصد قربت یعنی همه توجه به سمت پروردگار باشد و عمل فقط برای رضایت او انجام شود، نه به منظور دیگر). معنای مجازی آن ذلت و خضوع در مقابل یک فرد می‌باشد.

همیشه در هنگام مطالعه یک متن ابتدا معنای لغوی کلمات به ذهن می‌رسد و اگر دلیل و قرینه‌ای وجود داشته باشد، معنای اصطلاحی یا مجازی آن کلمه در نظر گرفته می‌شود. قرآن هم، این‌گونه است که باید اول معنای لغوی بررسی شود و در صورت وجود قرینه و دلیل، به معنای اصطلاحی یا مجازی آن روی آوریم. رکوع نیز مستثنای از این قاعده نیست و هر جا در قرآن با این کلمه مواجه شدیم، باید ابتدا معنای لغوی آن در نظر گرفته شود. مثلاً در صورتی که در آن صحبت از نماز و نمازگزاران بود به قرینه نماز، ناگزیر به معنای اصطلاحی برمی‌گردد و در صورت وجود قرائن دیگر به معنای مجازی آن روی می‌آوریم. در این آیه هم به علت اینکه در ابتدای آیه صحبت از بر پا داشتن نماز است (یقیمون الصلوة) رکوع را باید در معنای اصطلاحی آن (یعنی یکی از اعمال خاص نماز)، به کار برد.(2)

در ابتدای بحث گفتیم که ولیّ با سه معنی دوست، ناصر (یاور) و سرپرست مورد بحث و گفتگوی مفسرین است. ما نیز دو معنی دوست و ناصر (معنای اول و دوم) را بررسی می‌کنیم و بعد به معنای سوم می‌پردازیم، تا به معنای بهتر «ولیّ» در این آیه دست یابیم.

1- دوست           2- ناصر (یاور)

با در نظر گرفتن این دو معنی آیه این‌گونه معنا می‌شود:

«تنها دوست یا ناصر شما، خدا و رسولش و آن کسانی هستند که ایمان آوردند. کسانی‌که در حال رکوع نماز زکات می‌دهند.»

گفتیم «انّما» برای حصر نمودن بکار می‌رود. پس با توجه به انّما و معنای دوست یا ناصر نتیجه می‌گیریم که فقط دوست و یاور ما، خدا و رسولش و آنهایی که در حال رکوع نماز زکات می‌دهند، می‌باشند. با توجه به این معنی ما دیگر نباید هیچ دوست و یاوری داشته باشیم. و نمی‌توانیم کس دیگری را (که مثلاً زکات در حال رکوع نداده است) دوست یا ناصر خطاب کنیم.

این دو معنی با آیات دیگر قرآن در تناقض می‌باشند (لازم به توضیح نیست که در قرآن چون کلام خداست و در آن اشتباه جای ندارد، تناقض یافت نمی‌شود). همانند:

«و إن استنصروکم فی الدّین فعلیکم النصر» (سوره انفال، آیه 72)

« اگر در دین از شما یاری خواستند پس بر شما است یاری کردن. »

این آیه معلوم می‌نماید یاری رساندن و نصرت دادن به دیگران فقط مختص افرادی خاص نیست و می‌گوید هر آنکس، از شما در دینش یاری خواست به او یاری نمایید.

« تعاونوا علی البرّ و التقوی » (سوره مائده، آیه 2)

« کمک کنید همدیگر را بر نیکو کاری و پرهیزکاری. »

در این آیه هم کمک کردن به یکدیگر بر اساس نیکی و تقوا خواسته شده است و اختصاص به افراد خاص ندارد.

«انّما المؤمنون إخوة» (سوره حجرات، آیه 10)

« جز این نیست که مؤمنان برادرند.»

خداوند متعال در این آیه مؤمنین را با یکدیگر برادر خوانده است، حال آنکه مشخص است رابطه برادری اسلامی، بالاتر از رابطه دوستی است. (یا بالاتر از به هم یاری رساندن می‌باشد.) پس چگونه ممکن است که ما بتوانیم فقط از زکات‌دهندگان در حال رکوع دوست انتخاب کرده و از آنها یاری بخواهیم، در حالی‌که قرآن همه مؤمنان را برادران یکدیگر معرفی می‌کند!

پس معلوم می‌شود معنای ولیّ در آیه مورد بحث، نمی‌تواند دوست یا ناصر باشد. چون معنای دوست و ناصر معنای کلی می‌باشد و در افرادی خاص منحصر نمی‌شود.

 

3- ولیّ به معنای سرپرست

حال اگر ما ولیّ را به معنای سرپرست و صاحب‌‌اختیار معنی کنیم، با سایر آیات قرآن در تناقض نیست. چون امر سرپرستی نمی‌تواند مختص همه باشد. و این‌گونه نیست که هر کس، بتواند بر ما امر و فرمان کند و سرپرست ما شود. مگر فرد یا افرادی خاص که از جانب خدا باشد. و این آیه می‌گوید که امر ولایت به معنای سرپرستی بعد از خدا و رسولش به عهده فرد یا افرادی است که در حال رکوع نماز زکات می‌دهند.

در اینجا باید ببینیم که زکات‌دهندگان در حال رکوع نماز چه کسی یا کسانی در هنگام نزول آیه می‌باشند که امر مهم سرپرستی بعد از خدا و رسولش در اختیار آنان می‌باشد. که بهترین شاهد و گواه برای این موضوع، مراجعه به شأن نزول این آیه می‌باشد.

 

شأن نزول آیه

مفسرین و صاحبنظران شیعی(3) و اهل تسنن(4) این مطلب را گفته‌اند که:

فقیری به مسجدالنبی آمد و از مسلمانان طلب کمک کرد و هیچ کس به فقیر کمک نکرد مگر حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام) که در حال رکوع نماز، انگشتری خود را به فقیر بخشید و این آیه (آیه 55 سوره مائده) بر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل گشت.

 

بررسی قسمتهای مختلف آیه

 

وصف مؤمنینی که دارای مقام ولایت هستند

در این آیه خداوند برای آن دسته از مؤمنین که دارای مقام ولایت هستند، نشانی خاصی را بیان نموده است و آنان را کسانی معرفی می‌نماید که در حال رکوع نماز، زکات می‌دهند.

برای فهم بهتر این آیه لازم است این مطلب را بررسی نماییم که چگونه می‌توان شخصی را به وسیله توصیف نمودن او به مردم معرفی نمود، تا مردم به او مراجعه نمایند.

به طور کلی می‌توان شخص را به دو گونه وصف نمود. یکی آنکه گوینده نشانی خاصی را می‌دهد و منظور گوینده فقط فرد خاصی است و کس دیگری را در بر نمی‌گیرد. نوع دوم آنست که گوینده نشان عامی را می‌‌دهد و هر کس که آن خصوصیت را داشته باشد مورد نظر گوینده قرار می‌گیرد. برای روشن‌تر شدن مسأله مثالی را برای هر دو وصف به ترتیب می‌آوریم.

مثال وصف نوع اول:

از استادی سؤال می‌شود: کدام یک از شاگردانت از بقیه عالمتر می‌باشد؟ استاد در جواب می‌گوید: آن شاگردی که از همه تمیزتر است.

چون تمیز بودن و عالم بودن با یکدیگر تناسبی ندارد، پس استاد با دادن این پاسخ خواسته است نشانه‌ای را مشخص نماید و بگوید فقط این فرد (و با این مشخصه)، مورد نظر من است. در واقع استاد با این نشانه ملاکی خاص را برای فردی خاص معین کرده است. و این‌‌گونه نیست که اگر کسی بعد از این خود را تمیز نماید جزء جواب استاد قرار گیرد. چون پاسخ استاد در زمانی خاص داده شده است و اشاره به عالم‌ترین فرد دارد و در غیر آن زمان، دیگر معنایی ندارد. در این مورد و در موارد مشابه، از پاسخ استاد این نکته نیز می‌‌تواند به ذهن بیاید که یکی از موارد مورد پسند استاد تمیز بودن است و او تمیز بودن را دوست دارد. همچنین استاد به‌طور غیر مستقیم خواسته به بقیه شاگردان بگوید که اگر نمی‌توانید عالم‌ترین بشوید، ولی خود را تمیز نگاه داريد.

مثال وصف نوع دوم:

حال اگر استاد در پاسخ اینگونه گفته بود: آن فردی عالمتر است که از همه بیشتر درس می‌خواند، این دیگر ملاک خاص نبود. چون درس خواندن و عالم شدن با هم تناسب دارد و هر کس که بیشتر درس بخواند می‌تواند عالم‌ترین باشد. پس، استاد در اینجا ملاک عامی را معرفی کرده است و درس خواندن را مساوی با عالم شدن مطرح کرده است و منوط به فردی خاص نمی‌باشد.

برای استفاده از این مطلب، به سراغ آیه مورد بحث می‌رویم.

خداوند متعال در این آیه گفته است بعد از خود و رسولش، کسانی که در حال رکوع نماز زکات می‌دهند، سرپرست مؤمنین می‌باشند. مشاهده می‌کنیم که بین زکات در حال رکوع و اینکه کسی سرپرست مؤمنین باشد هیچ‌گونه تناسبی وجود ندارد. پس وصفی که در این آیه به‌وسیله آن، مؤمنین (آنهایی که بر سایرین ولایت دارند) مشخص شده‌اند، از نوع وصف اول می‌باشد. و خدا نشانه‌ای را در زمانی خاص داده است تا مشخص کند بعد از خود و رسولش چه کسی سرپرست مردم می‌باشد. با توجه به شأن نزول مشاهده می‌شود که منظور خدا کسی جز علی بن ابیطالب (علیه السلام) نمی‌‌باشد. همچنین از این آیه مشخص می‌شود که یکی از عوامل مورد پسند خداوند، زکات دادن در حال رکوع نماز می‌باشد. بدین معنی که خداوند متعال به‌طور غیر مستقیم به مؤمنین می‌گوید: با اینکه تمامی شما نمی‌توانید سرپرست سایر مؤمنین باشید ولی سعی در انجام این عمل پسندیده داشته باشید و دادن زکات را به علت خواندن نماز به تأخیر نیندازید، که این عمل مورد رضای خداوند می‌باشد.

 

کلمه جمع، منظور از آن شخصی واحد

در اینجا لازم است به نکته مهم دیگری توجه کنیم؛ در این آیه کلمه مؤمنین به صورت جمع آورده شده است، حال ممکن است این سؤال مطرح شود که چرا این کلمه به صورت جمع آمده است، در حالی‌که گفته شد، مراد از مؤمنین حضرت علی (علیه السلام) می‌باشد.

در این رابطه باید این نکته را در نظر داشته باشیم که کلمه مفرد در زبان عربی نباید بیشتر از یک نفر به‌کار رود، ولی عکس آن جایز و صحیح است.

بدین معنا که کلمه به صورت جمع آورده شده در حالی‌که منظور از آن یک شخص واحد است. در قرآن نیز در موارد متعدد این گونه عمل شده است. به عنوان مثال (در قرآن آمده است):

«و اذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسول الله لوّوا رءوسهم و رأیتهم یصدّون و هم مستکبرون» (آیه 5، سوره منافقون)

«و هرگاه به آنها گفته شود بیایيد تا رسول خدا برای شما از حق آمرزش طلبد، سرپیچند و مشاهده می‌کنی با تکبر و نخوت روی برمی‌گردانند.»

«هم الذین یقولون لاتنفقوا علی من عند رسول الله حتّی ينفضّوا ...» (آیه 7، سوره منافقون)

«اینها همان کسانی هستند که می‌گویند بر آنان که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید تا پراکنده شوند ...»

در این دو آیه خداوند، حکمی کلی را در مورد منافقین آورده است که با تکبر و نخوت روی برمی‌گردانند و می‌گویند بر اصحاب رسول انفاق نکنید. در حالی‌که با مراجعه با شأن نزول مشاهده می‌شود در عین اینکه خدا در این آیات منافقین را مورد خطاب قرار داده است و حکمی را صادر کرده است، ولی مصداق خارجی این آیات شخصی واحد، به نام عبدالله بن أبی بوده است. (می‌‌توان در تفسیر طبری و همچنین در تفسیر سیوطی از قول ابن عباس در ذیل این آیات، مطلب فوق را مشاهده نمود.)

در ادامه برای رعایت اختصار، فقط به نشانی آیات و بیان مفسرین در ذیل آن، اشاره می‌شود.

1-      سوره آل عمران، آیه 181 (تفسیر قُرطُبی، جلد 4، صفحه 294)

2-      سوره توبه، آیه 61 (تفسیر قرطبی، جلد 8، صفحه 192 - تفسیر خازن، جلد 2، صفحه 253)

3-      سوره نساء، آیه 10 (تفسیر قرطبی، جلد 5، صفحه 53 - الإصابة، جلد 3، صفحه 397)

4-      سوره ممتحنه، آیه 8 (بخاری؛ مسلم؛ احمد؛ ابن جریر ـ ابن ابی حاتم؛ همین‌طور در تفسیر قرطبی، جلد 18، صفحه 59)

5-      سوره مائده، آیه 41 (تفسیر قرطبی، جلد 6، صفحه 177 - الإصابه، جلد 2، صفحه 326)

و ...

از مطالب گفته شده به این نتیجه می‌رسیم که آوردن کلمه جمع برای مفرد بلامانع است و موارد متعدد از آن وجود دارد. از سوی دیگر این آیه با آوردن جمع و مورد نظر داشتن شخص واحدی به عنوان ولیّ، معنای کامل‌تری را به ذهن می‌آورد، بدین معنی که خداوند با آوردن جمع در این آیه به‌طور غیر مستقیم به مؤمنین گفته است با اینکه نمی‌توانید ولیّ و سرپرست باشید ولی می‌توانید دو عبادت را با هم جمع نمایید. همان گونه که حضرت علی (علیه السلام) دو عبادت نماز و زکات دادن را با هم جمع نمود و یکی را به علت دیگری به تأخیر نینداخت. (این مطلب در قسمت قبل با تفسیر بیشتری آورده شده است.)

در انتهای این بحث به قول زمخشری (در این رابطه) می‌پردازیم. (زمخشری از مفسرین بزرگ اهل تسنن می‌باشد که در تفسیر کشاف ذیل این آیه، مطلب زیر را آورده است.)

«پس اگر بگوییم: چگونه صحیح است که این لفظ (الذین آمنوا) در مورد حضرت علی (رضی الله عنه) باشد در صورتی که به صورت جمع آورده شده، خواهم گفت این لفظ با وجود آنکه سبب نزول در آن یک مرد می‌باشد، به صورت جمع آورده شده تا مردم را در مانند کار او ترغیب کند، که سرانجام ایشان به ثوابی مانند ثواب او نایل شوند. و تا توجه دهد که خلق و خوی مؤمنین باید در چنان درجه‌ای از علاقمندی و نیکی و احسان و رسیدگی به فقرا باشد که حتی اگر در حال نماز، کار نیکی برای ایشان پیش آمد که تأخیرپذیر نبود، (تأخیر موجب فوت آن کار می‌‌شد) آنها تا پایان نماز هم آن کار را به تأخیر نیفکنند.»

 

ماهیت و سنخ ولایت رسول اکرم  (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام علی (علیه السلام)

با دقتی بیشتر مطلبی دیگر نیز از آیه دریافت می‌شود: با وجود اینکه خدا ولایت بر مؤمنین را بعد از خودش برای رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی (علیه السلام) نیز مطرح می‌کند، ولی به جای بکار بردن کلمه اولیائکم به صورت جمع از ولیّکم که مفرد است استفاده نموده است.

از مطرح شدن کلمه ولیّ به صورت مفرد می‌توان فهمید که خداوند متعال خواسته است ولایت خویش را در اختیار رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی (علیه السلام) نیز قرار دهد بدون آنکه این مقام را از خود سلب کند. که ولایت آنها از همان سنخ ولایت خداوند می‌باشد. بدین معنی که اگر خداوند گفته بود اولیائکم معلوم بود که صحبت از چند نوع ولایت متفاوت است که افرادی آنرا بر مؤمنین دارند. در حالی‌که خدا این‌ گونه نگفته است و یک نوع ولایت را مشخص کرده است. در حقیقت ولایت خداوند و ولایت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی (علیه السلام) یک نوع ولایت است با این تفاوت که ولایت خدا، ذاتی و به طور مستقل است. بدین معنی که ولایت خداوند را کسی در اختیارش نگذاشته است. (خدا به این علت که خالق همه چیز است، باید ولیّ و سرپرست و صاحب اختیار همه موجودات باشد.) اما ولایت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی (علیه السلام) را خدا به آنها اعطا نموده است و ولایت آنها به ولایت خدا وابسته می‌باشد.

همان‌طور که شیعه نیز قائل است رسول اکرم و ائمه معصومین (علیهم السلام) بنده خدا می‌باشند و هر آنچه که در اختیار دارند از جانب خداوند می‌باشد و خدا به آنها اعطا کرده است و آنها از خود به تنهایی هیچ ندارند.

 

نتیجه

از آنچه که تا کنون ذکر گردید، آشکارا روشن می‌گردد که:

1-      قرآن کریم مسأله ولایت و سرپرستی بر مؤمنین را به طور دقیق و در آیات مختلف تبیین نموده است.

2-      معنای ولایت که در این آیه از آن سخن به میان آمده است، همان سرپرستی، صاحب اختیار بودن می‌باشد.

3-      ولایت در دیدگاه قرآن کریم تنها برای عده‌ای خاص اثبات گردیده و از دیگران نفی شده است.

4-      از منظر قرآن، مقام ولایت بر مؤمنین در اصل مختص به خداوند است و ولایت سایر افراد هنگامی پذیرفته است که خداوند آن را در اختیار آنان قرار داده باشد.

5-      مؤمنین باید در تمامی امور به ولیّ خویش مراجعه نمایند و از او پیروی نمایند و او را الگوی خویش قرار دهند




برچسب ها :

موضوع :
امامت ,  , 
شنبه 8 شهريور 1393برچسب:,
ساعت 12:22 | توسط : گروه وبلاگ نویسی شیوا
ایه تطهیر

باسمه تعالی

 

آیه‌ی تطهیر

 

همه ساکت شده بودند و دیگر صدایی شنیده نمی‌شد. مردم او را نگاه می‌کردند. در این لحظه طنین سخن او در فضا پیچید. سخنی کوتاه و قاطع! برخی با تعجب و حیرت به یکدیگر نگاه کردند! گویی انتظار سخن دیگری را داشتند! دیگر منتظر نماندند. به سوی خیمه‌اش هجوم بردند و هرچه در آن بود را به غارت بردند، حتی زیراندازی که بر روی آن بود را از زیر پایش کشیدند و ردا و پارچه‌ای را هم که بر دوشش بود، ربودند و به یغما بردند. او باقی ماند و خیمه‌ای غارت شده ...

برخی در حیرت و افسوس بودند و نمی‌دانستند که چرا آنها با خلیفه و حاکمی که اندکی پیش، خودشان دستان او را به نشانه بیعت فشردند، این طور رفتار می‌کنند!؟ برخی دیگر هم به سرعت خود را به خیمه رساندند تا جلوی آنها را بگیرند. اما دیگر دیر شده بود، حسن بن علی با همان حالت از خیمه‌اش خارج شد و به همراه برخی از یارانش به سمت شهر حرکت نمود.

آنها در حالی که سوار بر اسب بودند، به سمت سایبانی که منتهی به شهر می‌شد، نزدیک گشتند؛ اما از قبل، فردی خود را در تاریکی همان سایبان، پنهان کرده بود و انگار انتظار ورود آنان را می‌کشید. هرچه به سایبان نزدیک و نزدیکتر می‌شدند، اضطراب او هم بیشتر و بیشتر می‌شد.

حسن بن علی به زیر سایبان رسید. دیگر وقتش بود. خنجر را در دستانش فشرد و در یک لحظه از کمین گاه خود به سوی او حمله کرد. تمام نیروی خود را جمع کرد و با خنجر کوچکی که در دست داشت، ضربه ای شدید را به او وارد ساخت، اما دستش به خطا رفت و به ران حسن بن علی اصابت کرد. شدت ضربه به قدری بود که خنجر به استخوان رسیده بود ...

یاران حسن بن علی به سرعت وارد ماجرا شدند و آن مرد را کنار زدند. شدت ضربه، امام را از حال برد و او را با همان حالت به منزلی در شهر مدائن رساندند.(1)

چند ماهی از این ماجرا گذشت تا کم کم حال امام رو به بهبودی نهاد. ایشان به سمت کوفه رهسپار شد.

به مردم خبر دادند که امام به مسجد می‌آید تا مجدد، دقایقی را در میانشان صحبت کند. مردم جمع شدند. حضرت وارد مسجد شد و بر روی جایگاه نشست. همه در انتظار بودند و می‌خواستند بدانند که امامشان بعد از گذشت چندین ماه، چه خواهد گفت؟

حسن بن علی بعد از ذکر و ثنای خداوند متعال و نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به مردم گفت: "... اى اهل عراق! از خدا بپرهیزید و درباره ما اهل بیت چنین مکنید؛ زیرا که ما امیران و میهمانان شما هستیم و ما همان خاندانى هستیم که خداوند فرموده: "همانا خداوند اراده کرده است که تنها از شما خاندان هر گونه پلیدى را بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند."

پس از آن، حضرت پیوسته به سخنان خود ادامه داد، تا این که هر که در مسجد حاضر بود، به گریه افتاد...(2)

 

حسن بن علی در میان صحبتش با مردم، در بین تمامی آیات قرآن کریم، تنها فرازی از آیه 33 سوره احزاب را قرائت نمود که در بین مسلمین این بخش از آیه، به آیه‌ی تطهیر شهرت دارد. اما هنگامی که به صفحات تاریخ رجوع می‌کنیم، انگار این تنها باری نیست که امام حسن به این آیه استناد می‌کند(3) و حتی آن حضرت هم تنها فردی نیست که این آیه را شاهدی بر مقام و جایگاه خویش می‌داند، مردم مدینه، بارها و بارها شاهد بودند، که نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این آیه را درخصوص خود و عده‌ای خاص، تفسیر می‌نمود و از آنان با نام اهل بیت، یاد می‌کرد.(4) بعد از ایشان نیز، به دفعات متعدد توسط همان افراد، به این آیه استشهاد شد.

همان طور که می‌دانیم، قرآن کریم بیش از 6000 آیه دارد، و آیه‌ی تطهیر، تنها یکی از این آیات و آن هم فقط بخشی از آن است. واقعاً چرا امام حسن در شرایطی که مردم شدیداً در انتظار سخنش بودند، این آیه را خواند و گفت که با ما اهل بیت چنین نکنید؟ حقیقتا اهل بیت چه کسانی هستند و حسن بن علی چگونه خود را جزو اهل بیت می‌داند؟ گذشته از همه اینها، آیه‌ی تطهیر چه مزیتی را در خصوص اهل بیت بیان می‌کند و برای چه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، به دفعات مردم را به این آیه توجه می‌دهد؟

وقتی خوب دقت می‌کنیم می‌یابیم که انگار بسیاری از مسلمانان دیگر نیز همانند ما، به راحتی نمی‌توانند از کنار این مسائل بگذرند. واقعاً این همه تاکید برای چیست؟ از طرف دیگر، ماییم و این همه مسائل و مشکلاتی که در زندگی با آنها روبروییم، واقعاً توجه به مفاهیم این آیه چه تاثیری در زندگی ما دارد؟

ما نیز در این مقاله به دنبال یافتن پاسخی برای همین چراها هستیم. بدین منظور می‌توانیم در کنار یکدیگر به بررسی این آیه بپردازیم.

اگر بخواهیم آیه‌ی تطهیر را به خوبی مورد مطالعه قرار دهیم، شاید بهتر باشد که در دو بخش به بررسی آن بپردازیم. ابتدا لازم است برای روشن شدن معنا ومفهومی کلی از آیه، کلمات آن را به صورت مجزا، مورد دقت قرار دهیم، که این بخش می‌تواند، معنای آیه را بیش از پیش برای ما روشن سازد. به کمک این بخش می‌توانیم، پاسخهای خود را در بخش دوم بیابیم و فرازهای گوناگون آیه را هرچه بهتر درک کنیم.

 

بخش اول - بررسی اجزای آیه

 

"انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا"

"همانا خداوند فقط و فقط می‌خواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور سازد و شما را قطعاً پاکیزه سازد."

"سوره‌ی احزاب قسمتی از آیه‌ی 33 (معروف به آ یه‌ی تطهیر)"

 

همان طور که می‌دانیم، قرآن کلمه به کلمه‌اش، از جانب خداوند نازل شده و به دست ما رسیده است و اگرچه کلامش بشری نیست، ولی برای بشریت است. بنابراین فهم کلماتی که در آن آمده، راهی است برای درک بهتر کلام خداوند، و پرودگارمان از همین طریق، با ما سخن می‌گوید. پس طبیعی است که اندیشیدن بر روی تک تک کلمات قرآن برای ما انسانها اهمیت ویژه‌ای داشته باشد، چرا که به وسیله فهم بهتر این کلمات و تعالیم کسانی که خداوند خود آنها را به ما معرفی کرده، می‌توانیم مقصود پروردگارمان را بهتر و بیشتر درک کنیم.

آیه‌ی تطهیر نیز از این قاعده کلی مستثنی نیست و بررسی کلمات گوناگون آن، بیشتر می‌تواند به ما در فهمیدن منظور خداوند کمک نماید و مفهوم آیه را بهتر برایمان روشن کند. لذا اگر می‌خواهیم مفاهیمی از قبیل: حصر و اختصاص آیه‌ی تطهیر، معنای لغوی اهل بیت، رجس و گستره معنائیش، اراده الهی و دوام و پیوستگی آن، مفهوم تطهیر، تأکیدهای مختلف آیه و ... را بهتر متوجه شویم، باید کلمات مختلف آیه را دقیقتر مورد بررسی قرار دهیم.

 

اجزاء و کلمات گوناگون آیه تطهیر

 

در یک جمع بندی بر اساس اجزاء گوناگون آیه، مشخص می‌شود که در آیه تطهیر خداوند متعال، اراده‌ی خویش را در خصوص طهارت و پاکیزگی تنها شامل اهل بیت می‌نماید و با 3 بار تاکید، معلوم می‌سازد که هرگونه رجس و پلیدی را فقط از اهل بیت دور گردانیده و آنان را پاک و مطهر نموده است.

 

بخش دوم – کلیات و مفاهیم آیه‌ی تطهیر

 

درست است که به صورت مختصر، با مطالعه قسمت مفردات به مفهومی کلی از آیه دست یافتیم، اما هنوز مسائلی در آیه وجود دارد که برایمان به صورت مبهم باقی مانده است و به نظر می‌رسد به راحتی نمی‌توانیم از کنارشان بگذریم. خداوند در این آیه از افرادی سخن به میان می‌آورد که معلوم نیست چه کسانی هستند و حتی اگر هم پس از تحقیق و جستجو بتوانیم آنها را بشناسیم، جای این سؤال باقی می‌ماند که چرا خداوند از آنان تحت عنوان اهل بیت، نام می‌برد؟

 

الف) آلودگی مادی، پلیدی معنوی

همان طور که دانستیم، اساسی ترین نکته‌ی این آیه، مربوط به دور شدن رجس یا پلیدی از افرادی به نام اهل بیت است و در واقع خبر اصلی این آیه به همین موضوع اشاره می‌کند. اما واقعاً این چه آلودگی و رجسی است که از اهل بیت دور می‌شود و چرا خدا، روی دور ساختن آن تاکید می‌کند؟ شاید اگر مفهوم دقیقتری از پلیدی را بدانیم، بتوانیم منظور خداوند را بیشتر درک کنیم.

رجس و پلیدی که ما از آن در وجود خود احساس تنفر می‌کنیم، می‌تواند در ظاهر چیزی باشد، همانند مکان تجمع زباله‌های خانگی، شهری و یا حتی زباله‌های صنعتی که ظاهر کثیف و آلوده‌ی آن را به خوبی احساس می‌کنیم. اما همه چیزهای آلوده هم ظاهری ناخوشایند ندارند و گاهی ممکن است این پلیدی در باطن اشیاء قرار داشته باشد، همانند غذایی که فاسد شده است، این غذا با این که ممکن است ظاهری بسیار خوشمزه و تحریک کننده داشته باشد، ولی در حقیقت، اثری که در بدن ایجاد می‌کند، خطرناک است، پس این غذا باطنی پلید دارد. بنابراین همه‌ی پلیدی ها تنها در ظاهر خلاصه نمی‌شود. اما جدای از این یک حقیقت دیگر هم وجود دارد که خود ما هم آن را در وجودمان احساس می‌کنیم. همه‌ی ما از عمل فردی که دروغ می‌گوید، دزدی می‌کند و یا زور می‌گوید و ستم می‌کند هرچند او ظاهری آراسته نیز داشته باشد، با تمام وجود تنفر داریم.(21)

اگر به متون اسلامی مراجعه کنیم، موارد مختلفی را مشاهده خواهیم کرد که اسلام آنها را پلیدی می‌داند و آنها را می‌توانیم در همین دو دسته‌ی عمده (پلیدی‌های مادی و معنوی) جای دهیم، هرچند که در این بررسی با مفاهیم دقیقتر و کاملتری هم مواجه می‌گردیم. برخی از پلیدی‌هایی که اسلام برایمان بر می‌شمرد را حتی می‌توان در ظاهر هم تشخیص داد، و ناپسند بودن آن را کاملا احساس کرد، همانند برخی نجاساتی که اسلام ما را از آنها بر حذر می‌دارد و یا حتی موارد دیگری که امروزه بررسی پلیدی آنها، با توجه به پیشرفتی که در علم به وجود آمده، برایمان ساده‌تر شده است.

اما موارد دیگری که اسلام آنها را پلیدی می‌داند، صورتی باطنی و معنوی دارند؛ این پلیدی‌ها با این که گاهی بد و پلید بودنش برای ما روشن است، اما حقیقت و باطن اغلب آنها، معمولا برایمان معلوم نیست. از این رو خداوند که همه چیز را می‌داند، حقیقت آن را برای ما مشخص می‌کند. مثلاً، همه‌ی ما می‌دانیم اگر فردی مال بچه یتیمی را به ناحق از او بگیرد و یا در آن تصرف کند، عمل ناپسندی را انجام داده است. اما زشتی عمل او به همین مقدار خلاصه نمی‌شود بلکه بر خلاف تصور بسیاری از افراد، رفتار او اثر بسیار ناگوارتری را به همراه دارد، در واقع این عمل زشتش به روح خود او هم آسیب می‌رساند. خداوند در همین خصوص می‌فرماید: "افرادی که اموال یتیمان را به ظلم و ستم می‌خورند، [در حقیقت‏،] تنها آتش می‌خورند."(22) به خاطر همین اثرات ناگوار است که اسلام ما را از انجام بسیاری از کارها نظیر شرک به خدا، انکار قیامت، تکذیب پیامبران و یا اعمالی چون ظلم، بی‌عفتی، قماربازی و ... نهی کرده است. در حقیقت علت نهی این گونه از اعمال به خاطر پلیدی آنها است و حتی قرآن صراحتاً از برخی از این موارد تحت نام رجس یاد می‌کند.(23)

با همین نگرش اسلامی می‌توان نتیجه گرفت که پلیدی‌های معنوی، یا به عقاید و افکار باطل و نادرستی که در ذهن ما وجود دارد باز می‌گردد و یا به یک سری از رفتارها و اعمال ناشایستی مربوط می‌شود که بعضی وقت‌ها آنها را انجام می‌دهیم.(24)

لذا گاهی انسان در عقیده خود شریکی را برای خدا قرار می‌دهد و یا به فرستادگان او ایمان نمی‌آورد و ... که طبق نگرش قرآن، خود این عقیده نوعی رجس است.(25) چون فکر و باور ما، ریشه و اساس همه کارهای ماست، بنابر این طبیعی است هر آفتی که این ریشه را در بر بگیرد، کل شاخه‌ها را از بین می‌برد و تک تک اعمال ما را هدف قرار می‌دهد. به همین خاطر این افکار باطل و ناصواب، نه تنها خود نوعی آلودگی است، بلکه در میان پلیدی‌ها، بالاترین اهمیت را دارد. اما بعضی وقتها هم انسان به هنگام عمل، به معاصی و گناهانی چون آلوده دامنی، دروغ، تهمت، تکبر و ... آلوده می‌شود که این، نوع دیگری از آلودگی‌های معنوی است.(26) پس در حقیقت این دو گروه، سر منشا تمامی پلیدی‌ها و آلودگی‌هایی است که در باطن انسانها وجود دارد.

بنابر این از آنجایی که آلودگی های معنوی در روح انسان که حقیقت و اصل وجود اوست، تأثیر می‌گذارد و می‌تواند همه‌ی بخشهای وجود او را تصرف کند، معلوم می‌شود واقعاً این نوع از پلیدی‌ها بسیار مهمترند. به احتمال زیاد منظور خداوند در این آیه نیز همین پلیدی های معنوی است. زیرا بزرگترین بندگان خدا همانند انبیا و پیامبران، ممکن است به آلودگی های مادی دچار شوند، و آنها هم باید خود را از آن آلودگی‌ها پاک کنند. اگر به قرآن مراجعه کنیم، متوجه می‌شویم پیامبران که خود را از لحاظ خلقت مانند ما، بشر، می‌دانند؛ مثل همه ما، خود را در برابر آلودگی‌های مادی پاکیزه می‌کنند. مثلاً خداوند همان طور که به ما دستور می‌دهد، هنگامی که لباسمان آلوده شد آن را پاک کنیم، به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز همین دستور را می‌دهد و می‌فرماید: "لباست را پاک کن"(27) و یا در جای دیگر به ما و همه مومنان می‌گوید، زمانی که قصد نماز خواندن داریم، خود را از آلودگی‌های مادی پاک کنیم و بعد نماز بخوانیم.(28) اما حتی در این خصوص نیز خداوند متعال، پیامبر و اولیائش را هم از این قاعده کلی مستثنی نمی‌کند.

لذا می‌توان فهمید که منظور خداوند از "رجس" در آیه‌ی تطهیر، تنها پلیدی های معنوی است. پس "رجس" در آیه تطهیر، تمامی اعتقادهای باطل و ناصحیح و همچنین همه اعمال زشت و ناپسندی را در برمی گیرد که انسان با اختیار خویش، می‌تواند انجام دهد.

بنابر این خداوند این طور می‌خواهد که پلیدی‌های معنوی با تمام مفهوم گسترده‌اش، از اهل بیت دور شود. و آنان نه در باورهایشان خللی باشد و نه در کردارشان نادرستی و اشتباه راه پیدا کند، اما سؤال عمده اینست که چگونه؟

 

ب) خواست خداوند؛ اهل بیت و گناه!

اما یک سؤال عمده برای همه ما وجود دارد، مگر می‌شود که انسان گناه نکند و هیچ اشتباهی را مرتکب نشود؟ اگر خیلی هم آدم خوبی باشد، از روی 99 مانع و خطای پیش رویش می‌گذرد، اما بالأخره به یک گناه آلوده می‌شود و یا لااقل ناخواسته اشتباه می‌کند. نکند آنها مثل ما نیستند و اصلا نه غضبی دارند و نه حتی معنی شهوت را متوجه می‌شوند. آیا خدا این گونه می‌خواهد که آنان از اشتباه و لغزش به دور باشند؟ آیا واقعیت همین است؟ پس خدا چطور می‌خواهد که آنان از هر خطا و اشتباهی پاک و پاکیزه باشند؟ شاید در این خصوص اگر معنی خواست الهی را متوجه شویم، بیشتر بتواند کمکمان کند.

به طور کلی می‌توان خواست و اراده‌ی خداوند در خصوص مخلوقاتش را، به دو صورت بیان کرد. نوع اول این اراده به صورت مجموعه‌ای از دستورالعمل‌های خاص برای ما انسان ها است که باید به آن عمل کنیم. همانند نماز خواندن، روزه گرفتن، تکبر نداشتن، حسد نورزیدن و ... اما در این نوع از اراده الهی، اگرچه خداوند واقعاً می‌خواهد که ما دستوراتش را انجام دهیم، ولی خود او اراده‌ی ما را در انجام آنها و محقق شدن خواسته‌اش، موثر قرار داده است. لذا تا خودمان نخواهیم و با اختیار خود عمل نکنیم، این اراده‌ی خداوند محقق نمی‌شود.(29)

اما نوع دیگر اراده و خواست خدا به گونه‌ايست که ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، آنچه خدا می‌خواهد، اتفاق می‌افتد. ولی چگونه؟ همه ما می‌دانیم که تمامی چیزها در دست اوست. وقتی خدا اینگونه اراده کند، با توجه به قدرت بی‌انتهایش به نحوی در آفرینش و خلقت موجودات اثر می‌گذارد، که چه آنان بخواهند و چه نخواهند، بلافاصله همانگونه که او می‌خواهد، اتفاق می‌افتد . مثلا روز و شب، طلوع و غروب خورشید و ... هیچ یک در دست ما نیست و به اراده ما بستگی ندارد، بلکه خدا این طور خواسته که نظام آفرینش و خلقت آنان این گونه باشد.(30)

اگر واقعاً خدا به همین ترتیب بخواهد که اهل بیت از هر گناه و خطایی پاک و پاکیزه باشند، پس یقیناً آنها جور دیگری هستند و خلقت آنان با ما فرق دارد؛ دیگر نه تنها انگیزه‌ای برای گناه ندارند بلکه حتی اصلاً نمی‌فهمند که شهوت چیست و چگونه انسان را به گناه می‌کشد، یا چطور انسان وقتی خشمگین شد، دیگر هیچ چیز را نمی‌بیند. دقیقاً مانند کسی که از وقتی به دنیا آمده، دریچه چشمانش به روی دنیا بسته بوده، چنین شخصی دیگر حتی مفهوم رنگ هم برایش مطرح نیست، چه برسد به توصیف صحنه‌ها و منظره‌های مختلف.

بنابر این اگر خواست خداوند این طور باشد، اهل بیت از همان ابتدا که خلق شدند، نمی‌توانستند گناه کنند. یعنی خداوند آنها را طوری آفریده که هیچ عامل انگیزشی برای گناه کردن ندارند. پس در همان لحظه خلقت اراده الهی برای پاک بودن آنها محقق شده است، زیرا طوری آفریده شده‌اند که اصلاً امکان هیچ گناهی ندارند. لذا این اراده الهی در خصوص آنها در یک لحظه و در همان موقع خلقت یعنی در گذشته به وقوع پیوسته است. بنابر این اگر منظور خدا در این آیه اینگونه باشد، باید از این اراده خود با فعلی ماضی یاد کند که بیانگر کاری است که در گذشته بوقوع پیوسته است. ولی خداوند در این آیه وقتی از اراده خود سخن می‌گوید، آن را مستمر و دائمی می‌داند، نه مربوط به گذشته که در یک لحظه محقق شده باشد. حتی از اراده خویش هم با فعل مضارع یاد می‌کند.(31) در نتیجه اراده خدا در این آیه از این نوع نمی‌تواند باشد.

از طرف دیگر خداوند اصل خلقت بشر را به گونه‌ای قرار داده که برای دست یابی به سعادتش، خود باید فکر کند، تصمیم بگیرد و راهش را انتخاب کند و اصلاً کمال و سعادت ما نیز بر خلاف بقیه موجودات از طریق همین انتخاب آگاهانه تأمین می‌شود.(32) اهل بیت هم مانند ما از جنس بشرند و طبیعتاً از این قاعده کلی مستثنی نمی‌شوند.

پس واقعاً از این نظر، خلقت اهل بیت با ما فرق ندارد. آنها هم مثل ما عاملهای انگیزشی که باعث گناه کردن می‌شود را دارند، و آنها هم مثل ما مسیر زندگیشان را خودشان انتخاب می‌کنند. از این رو معلوم می‌شود که اراده‌ی خداوند، در آیه‌ی تطهیر، بر اساس اختیار و عملی است که اهل بیت خود انجام می‌دهند.

همان طور که می‌دانیم خداوند متعال از تک تک ما انسان ها می‌خواهد که گناه نکنیم و پاک و طاهر باشیم. حتی در این خصوص فرموده است: "...(خداوند) می‌خواهد که شما (انسانها) را پاک کند ..."(33) اما از طرفی وقتی به سراغ آیه‌ی تطهیر می‌رویم با مسأله‌ی متفاوتی روبرو می‌شویم. خداوند در آیه‌ی تطهیر، تنها و تنها پاک و پاکیزه بودن را برای اهل بیت می‌خواهد و حتی این موضوع را سه بار هم تاکید می‌کند. این طور که پیداست اهل بیت با این که تمامی عاملهای انگیزشی برای گناه کردن را در خود دارند و از این حیث همانند سایرین هستند، اما خواست خداوند در خصوص گناه نکردن و پاک و پاکیزه بودن آنها کمی با بقیه متفاوت است. ولی این خواست چگونه است؟

همه‌ی ما می‌دانیم انبیا و فرستادگانی که برای رساندن پیام خدا به سوی ما آمده‌اند، باید در خصوص رساندن پیام الهی بدون خطا و اشتباه عمل کنند و حتی قرآن کریم آنها را در سایر فرازهای زندگیشان هم پاک و طاهر می‌داند. بنابراین خداوند هم از آنها می‌خواهد که هرگز به گناه آلوده نشوند. اما در خصوص پیامبران در عین محفوظ بودن اختیارشان، این اراده الهی قطعاً محقق می‌شود. پیامبران در عین آنکه خود مسیر زندگیشان را انتخاب می‌کنند، اما با اختیار خود هیچ موقع به گناه آلوده نمی‌شوند و حتی در سخت‌ترین شرایطی که امکان گناه کاملاً برایشان مهیا بوده، با اختیار خود از آن فاصله گرفتند و هرگز گوهر پاک خود را نیالودند. لذا این خواست الهی علیرغم بقیه مردم، در خصوص آنها محقق شده است. مثلا قرآن کریم داستان حضرت یوسف را بیان می‌کند. همسر عزیز مصر، شیفته یوسف شده بود. همه چیز برای یوسف مهیا بود؛ اتاقی خلوت، دری بسته و زنی که پیشنهاد گناه به یوسف می‌داد، نه کسی می‌فهمید و نه اتفاق خاصی می‌افتاد؛ اما هیچ کدام از اینها نتوانست یوسف را بفریبد. یوسف در برابر چنین گناهی که تعداد بیشماری را به کام خود کشیده، حتی ذره‌ای شک در دل خود راه نداد و از آن روی گرداند. لذا او خواست پرودگارش را همان طور که او می‌خواست اجرا کرد.

بر این اساس و با توجه به حصر و تأکیدی که در آیه تطهیر وجود دارد، مشخص می‌شود که اراده خدا در خصوص اهل بیت از همان سنخ اراده او درباره انبیاء و رسولان است. در حقیقت اگرچه اهل بیت همانند بقیه‌ی مردم اختیار دارند و خدا هم از همه می‌خواهد که گناه نکنند، ولی بر خلاف سایرین، این اراده‌ی الهی قطعاً در خصوص اهل بیت محقق می‌شود. تاکیدهای آیه هم شاهد خوبی برای این مطلب است.

اما یک نکته هنوز باقی مانده، واقعاً اگر اهل بیت کاملا اختیار دارند، پس چگونه حتی یک خطا هم مرتکب نمی‌شوند و چطور می‌توان به قاطعیت گفت که هیچ اشتباهی نمی‌کنند؟

اگر خوب فکر کنیم، می‌بینیم که گاهی در فراز و نشیب زندگی بر سر دو راهی‌ها قرار می‌گیریم. معمولا در رویارویی با این دوراهی‌ها، خودمان مسیر درست را می‌شناسیم و آن را تشخیص می‌دهیم، ولی دقیقاً کار اشتباه را انجام می‌دهیم. زیرا آن چنان برایمان میل و کشش ایجاد می‌کند که باعث می‌شود دیگر نتوانیم به بدی آن فکر کنیم و علیرغم آن که می‌دانیم بعداً پشیمان می‌شویم، ولی به سویش می‌رویم. در مقابل بسیاری از مواقع هم تمام سعی خود را به کار می‌گیریم و در رویارویی با این گونه مسائل، سربلند میدان می‌شویم. در این مواقع در کشاکش عقل با غضب و شهوت، طرف عقل را گرفته‌ایم. اما چه طور می‌شود که هیچ وقت کشش و جاذبه‌ی گناه ما را نفریبد؟ شاید بتوانیم بامثالی آن را بهتر درک کنیم.

کارخانه‌ای را در نظر بگیرید که شمش‌های طلا درست می‌کند. برای این که طلا را در قالب های مورد نظر شکل دهند، باید بیش از 1000 درجه‌ی سانتی گراد به آن حرارت دهند، تا ذوب شود. به نظر شما با تمام ارزشی که طلا دارد، به طوری که انسانهای بیشماری به دنبال این فلز گران بها هستند، آیا فردی پیدا می‌شود که بخواهد مقداری از این طلای ذوب شده را حتی برای لحظه ای اندک لمس کند؟

گناهان و معاصی نیز، همین گونه‌اند، آنها با این که ممکن است زرق و برق بسیاری داشته باشند، اما در اصل تکه آتشی هستند که به راحتی گوهر پاک وجود انسان را می‌سوزانند. اگر ما به حقیقت و باطن گناهان و معاصی توجه داشته باشیم، هیچ گاه حاضر نمی‌شویم، حتی برای لحظه‌ای به آن فکر هم بکنیم چه رسد به انجام آن. در حقیقت وقتی که ما از غضب وشهوتمان شکست می‌خوریم، زشتی گناه و خطا را درست لمس نکرده‌ایم.

انبیا و اولیای الهی با توجه به همین نکته است که به سراغ گناه نمی‌روند، زیرا که آنها بدی و زشتی گناه را با تمام وجود حس می‌کنند. در واقع خداوند خود این مسأله را به آنها نشان می‌دهد و حتی در داستان حضرت یوسف، از آن به "ارائه برهان رب"(34) تعبیر می‌کند. پس واقعاً یک پیامبر الهی، می‌بیند که گناه کردن بازی با آتش است، درست مثل همان کارگری که حرارت فلز مذاب را با تمام وجود خود لمس می‌کند. لذا پیامبران حتی فکر آن را هم نمی‌کنند که به آن نزدیک شوند، چه برسد که آن را انجام دهند.

راز و رمز دوری اهل بیت از هر خطا و اشتباه کوچک و بزرگی نیز همین است. آنها با بهره گیری از نیروی عقل خود و با معرفت و شناختی بالاتر که خداوند خود به آنها داده، واقعا زشتی گناه را با تمام وجود می‌یابند و لذا هرگز حاضر نمی‌شوند که خود را به آن آلوده کنند. بنابر این هر گونه آلودگی چه در مقام عقیده و چه در هنگام عمل، کاملاً از آن ها دور می‌گردد و این همان معنی عصمت است؛ همان مقامی که در زمان نزول آیه تنها و تنها در خصوص اهل بیت محقق شده است.

 

ج) در جستجوی اهل بیت ...

آیا نباید چنین افرادی را بشناسیم؟ همان کسانی که دارای مقام عصمتند، و در زمان نزول آیه در بین همه‌ی انسانها، این مقام تنها به آنان اختصاص یافته است! اگر شناخت این افراد لازم نبود، چه لزومی داشت خداوند مقامشان را بیان کند؟ خداوند که کار بیهوده نمی‌کند، پس باید حتما بدانیم که اهل بیت چه کسانی هستند.

اهل بیت یا باید به معنایی باشد که تمامی افراد را دربرگیرد(35) و یا این که به افراد خاصی باز گردد و شامل همه نشود. یقینا اهل بیت نمی‌تواند شامل همه شود، زیرا همانطور که گفتیم این آیه، اهل بیت را معصوم می‌داند، در حالی که همه‌ی افراد، معصوم نیستند و مرتکب گناه و معصیت می‌شوند. لذا باید منظور از اهل بیت، افراد به خصوصی باشد.

معمولاً روش محققین و مفسرین آن است که برای فهم بهتر آیات، در ابتدا به آیاتی که در قبل و بعد آن آیه قرار دارد، مراجعه می‌کنند و روند آنها را بررسی می‌نمایند. وقتی که ما هم به سیر آیات قبل و بعد آیه ی تطهیر مراجعه می‌کنیم، متوجه می‌شویم که در این آیات خداوند با زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صحبت می‌کند. از این رو احتمال آن که منظور از اهل بیت، زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد در ذهنمان قوت می‌گیرد. به همین جهت، به سراغ بررسی این آیات می‌رویم تا موضوع برایمان روشن‌تر شود.

در این آیات خداوند در ابتدا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را خطاب قرار می‌دهد و می‌فرماید:

اى پیامبر! به همسرانت بگو: "اگر شما زندگى دنیا و زرق و برق آن را مى‏خواهید، بیایید با آنچه که به زنان در هنگام طلاق داده می‌شود، شما را بهره‏مند سازم و شما را به طرز نیکویى رها کنم‏! «28» و اگر شما خدا و پیامبرش و سراى آخرت را بخواهید، خداوند براى نیکوکاران شما پاداش عظیمى آماده ساخته است‏."«29»

و در ادامه خطاب را متوجه همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌نماید و به آنان می‌فرماید:

"اى همسران پیامبر! هر کدام از شما گناه آشکار و فاحشى مرتکب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود؛ و این براى خدا آسان است‏. «30» و هر کس از شما خدا و پیامبرش را فرمان برد و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهیم ساخت‏، و روزى پرارزشى براى او آماده کرده‏ایم‏.«31» اى همسران پیامبر! اگر تقوا پیشه کنید؛ شما همچون زنان دیگر، (معمولى) نیستید، پس نازک سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند، و سخن شایسته بگویید! «32» و در خانه‏هاى خود بمانید، و همچون دوران جاهلیت پیشین [در میان مردم‏] ظاهر نشوید، و نماز را برپا دارید، و زکات را بپردازید، و خدا و رسولش را اطاعت کنید.

سپس می‌فرماید:

همانا خداوند فقط و فقط می‌خواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور سازد و شما را قطعاً پاکیزه سازد. «33»

و مجددا ادامه می‌دهد:

آنچه را در خانه‏هاى شما از آیات خداوند و حکمت و دانش خوانده مى‏شود به یاد داشته باشید؛ خداوند لطیف و خبیر است‏! «34»(36)

 

با بررسی این آیات متوجه می‌شویم که زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، مصون از خطا و اشتباه نیستند.(37) اما با قرار دادن این موضوع در کنار عصمتی که در خصوص اهل بیت بیان شد، انسان دچار شک و تردید می‌شود. بر طبق آیه‌ی تطهیر می‌دانیم اهل بیت مرتکب هیچ گناهی نمی‌شوند، در حالی که نه تنها بر طبق این آیات احتمال خطای زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود دارد بلکه خداوند اشتباه آن ها را دو چندان می‌داند.(38) با این شرایط احتمال آن که زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جزو اهل بیت باشند، برایمان کمی سست می‌گردد.

اگر مجدد به آیات ذکر شده مخصوصاً به نوع خطابی که در آنها به کار رفته است، دقت کنیم، تردیدمان بیشتر می‌شود.

در مجموع آیات 7 گانه ای که ذکر گردید، 24 ضمیر به صورت جمع آمده است و 22 ضمیر از 24 ضمیر، ضمائری مخصوص زنان می‌باشد و خطابش متوجه همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. در حالی که 2 ضمیر باقی مانده، در خصوص مردان بکار می‌رود و جالب آن که، این دو ضمیر، دقیقاً در آیه‌ی تطهیر آمده است. پس ظاهراً روند و سیاق این آیه با آیات قبل و بعدش تفاوت دارد و دچار تغییر شده است.(39)

اما اگر دقیق‌تر این آیات را بررسی کنیم، معلوم می‌شود، اینها تنها تغییراتی نیست که در این آیات وجود دارد. قبل از آیه‌ی تطهیر، خداوند در بین صحبتش با زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، به خانه‌های آنها اشاره می‌کند و به آنها می‌فرماید: "در خانه هایتان بمانید". حتی در آیه‌ی بعد از آیه تطهیر نیز باز سخن از همین خانه‌هاست و می‌فرماید: "آنچه را در خانه‏هاى شما از آیات خداوند و حکمت و دانش خوانده مى‏شود، یاد کنید". اما در آیه‌ی تطهیر سخن از یک خانه است، نه خانه های مختلف و وقتی که خداوند می‌خواهد افراد خاصی را معرفی کند، از آنها با نام "اهل البیت" یاد می‌کند و آنها را به یک خانه وابسته می‌داند. اگر منظور از خانه و بیتی که در آیه تطهیر به کار رفته است همان خانه‌های زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که در آیات قبل و بعد ذکر شده، باید "بیت" به صورت جمع می‌آمد و گفته می‌شد "اهل البیوت" یعنی "اهل خانه‌ها"، اما این گونه گفته نشد.پس در آیه تطهیر سخن از خانه‌ای متفاوت از خانه های ذکر شده در آیات قبل و بعد است.

با این شرایط معلوم می‌شود که سیر این آیات، مسیر یکسانی را طی نمی‌کند و با شروع شدن آیه‌ی تطهیر، با تغییر سیاق روبرو می‌شویم. به طور کلی روند آیات، هنگامی در فهم آیه‌ای خاص به ما کمک می‌کند که مجموع آیات به دنبال یک هدف و بیان موضوعی واحد باشند. اما وقتی می‌دانیم روند آیات تغییر کرده و در مجموع، یک هدف را دنبال نمی‌کند، طبیعی است که دیگر برای فهم آیه‌ای خاص، آیات قبل و بعد نمی‌تواند به ما کمکی نماید.(40) ما نیز در این جا با همین مسأله روبرو هستیم، زیرا روند آیات با شروع شدن آیه‌ی تطهیر تغییر می‌کند.

دیدیم که اگر تنها به خود آیه توجه کنیم، اهل بیت قابل تشخیص نیستند، حتی مراجعه به آیات قبل و بعد نیز، مشکل ما را حل نکرد. از طرف دیگر سایر آیات قرآن هم که در خصوص اهل بیت سخنی به میان نیاورده است؛ پس چه باید بکنیم؟ چگونه باید اهل بیت را بشناسیم؟ آیا این مطلب برای همیشه ناشناخته باقی خواهد ماند؟

اما یقیناً خداوند مسأله را همین جا خاتمه نداده و قطعاً باید راهی برای فهم منظور خویش قرار داده باشد. ما در زندگی روزمره وقتی مسأله‌ای را نمی‌دانیم، به سراغ کسی می‌رویم که نسبت به آن آگاهی داشته باشد. حتی خداوند متعال همین راه را به ما نشان می‌دهد و می‌فرماید:"اگر (چیزی) را نمی‌دانید، پس از اهل ذکر سوال کنید"(41) اما چه کسی می‌تواند منظور خداوند را بیان کند و ما باید به سراغ چه فردی برویم؟ خداوند خود، نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را به ما معرفی می‌کند و همه‌ی ما را به سوی او ارجاع می‌دهد و از آن طرف نیز به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خویش می‌گوید: "ما این ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم‏، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها بیان نمایی".(42)

بنابراین تنها راهی که باقی می‌ماند تا شاید از طریق آن بتوانیم اهل بیت را بشناسیم، مراجعه‌ی به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است.(43)

 

د) پس اهل بیت کیانند؟

وقتی به سراغ منابع و احادیثی که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما رسیده است می‌رویم، با قضیه‌ای استثنایی روبرو می‌شویم. شاید کمتر واقعه‌ای را بتوان یافت که در میان مسلمانان، تا این حد مورد اتفاق نظر باشد و علمای فرق مختلف اسلامی آن را در بالاترین درجه‌ی اعتبار، یعنیمتواتر(44) و قطعی بدانند. در میان علمای اهل تسنن، دو تن از صاحبان صحاح سته(45) و یک تن از پیشوایان فقهی اهل سنت(46) این جریان را در کتب معتبر خویش نقل نموده‌اند. هچنین بسیاری از علمای حدیث در کتب حدیث(47)، مفسران در کتب تفسیر(48) و تاریخ شناسان در کتب تاریخی خود(49) و حتی علمای رجال (آگاهان به راویان حدیث) در کتب رجالی خویش(50) به تناسب موضوع کتاب و فن خود، این واقعه را نقل نموده‌اند. علما و محدثین شیعه نیز(51) در این مسئله اتفاق نظر دارند. در نتیجه یک اتفاق نظر کامل، در میان تمامی فرق اسلامی در خصوص این مسئله وجود دارد ...

ام سلمه(52)، یکی از زنان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این گونه می‌گوید:

نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه‌ی من بود که دخترش فاطمه با حزیره‌ای(53) که برای پدرش درست کرده بود، وارد شد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با احترام به سوی دخترش آمد و از او سراغ علی را گرفت. فاطمه به پدر گفت که او در خانه است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: برو و پسر عمویم علی و فرزندانم حسن و حسین را به نزد من بیاور.(54)

پس از اندکی دخت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به همراه همسرش، در حالی که دستان حسن و حسین را در دست داشتند، وارد خانه شدند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با مهربانی حسنین را در آغوش خود گرفت و صورتشان را بوسید و آنها را بر روی دو پای مبارکش نشاند. علی را در سمت راست و دخترش را در سمت چپ خود جای داد. سپس همگی از حریره‌ای که فاطمه تهیه کرده بود، خوردند. پس از آن نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رواندازی را که همراهش بود، بر روی خود، علی، فاطمه، حسن و حسین کشید(55)، و دو طرف آن را گرفت و با دست راست خود، به سوی آسمان اشاره نمود و فرمود: "خداوندا! اینان اهل بیت من (56) و از نزدیکترین افراد به من (57) و از خاصان من هستند (58)، از آنها هرگونه پلیدی و رجس را دور نما و آنان را پاک و پاکیزه گردان"(59)

پس از آن که دعای نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تمام شد، جبرئیل نازل گشت و از جانب خداوند آیه‌ی تطهیر را آورد (60) و این گونه گفت: "همانا خداوند فقط و فقط می‌خواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور سازد و شما را قطعاً پاکیزه سازد."

ام سلمه با حسرت ادامه می‌دهد: بعد از آن که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آیه را خواند، از ایشان پرسیدم: آیا من هم می‌توانم به زیر روانداز وارد شوم؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: سرانجام تو نیکو خواهد بود و از زنان پیغمبری، ولی جزو اهل بیت من نیستی. پس آن حضرت از ورود من به زیر روانداز ممانعت نمود.(61)

این مسأله آن قدر برای ام سلمه مهم بود که گفت: اگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اجازه می‌فرمود تا من نیز به زیر رو انداز وارد شوم، برایم از همه چیز بهتر بود.(62)

با وجودی که این قضیه "اهل بیت" را به وضوح مشخص می‌گرداند، ولی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به همین مقدار بسنده نکرد. آن حضرت پس از نزول آیه‌ی تطهیر، تا پایان عمر مبارکشان، هر روز صبح به در خانه‌ی امیرالمومنین و فاطمه‌ی زهرا می‌آمد (63)، و با دستان خویش دو چهارچوب در را می‌گرفت و می‌فرمود: السلام علیکم یا اهل البیت و رحمه الله و برکاته، الصلاه یرحمکم الله "انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا" و سپس آنها را برای خواندن نماز صدا می‌کرد.(64)

از سوی دیگر، در مواقعی که مردم درباره آیه‌ی تطهیر از نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سوال می‌کردند و یا زمانی که ایشان می‌خواست در خصوص این آیه صحبت کند، تنها به 5 نفر اشاره می‌کرد و پس از تلاوت آیه می‌فرمود: این آیه در شان 5 نفر نازل گشته است، من، علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام)."(65) و به این صورت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پیام پروردگار خویش را به همگان رساند و اهل بیت را معرفی کرد.

پس اگر چه از سیاق آیات قبل و پس از آیه تطهیر معلوم نشد که اهل بیت، چه کسانی هستند و منظور خداوند افراد چه خانه‌ای است، اما نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خود به معرفی اهل بیت پرداخت و آنان را به امر الهی به ما معرفی نمود . ولی جدای از این، حتی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای ما مشخص نمود که اهل بیت، اهل کدامین خانه‌اند . آن حضرت اهل بیت را منتسب به خود کرده و آنها را اهل خانه‌ی خویش خواند و در خصوصشان فرمود: "اینان اهل بیت من هستند."

اما در کنار این دانستیم با این که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه‌ی همسر خویش ام سلمه بود، ولی او را از اهل بیت خود به شمار نیاورد و مانع از آمدن او به زیر عبا شد. به همین جهت می‌توان فهمید که منظور از خانه و بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که اهل بیت به آن منتسب هستند، یک خانه‌ی مادی که متعلق به نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و از خشت و گل ساخته شده، نیست. زیرا اگر چنین بود سزاوار بود افرادی همانند ام سلمه که در آن خانه بودند و به آن تعلقی داشتند را هم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جزو اهل بیت معرفی کند. از این رو مشخص می‌شود که منظور از این خانه، خانه‌ی مادی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که شب را در آن سپری می‌کرد و به همراه همسرانش زندگی می‌نمود، نیست.

 

ه) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و جایگاه اهل بیت

پس آن بیت و جایگاهی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به خودش نسبت می‌دهد، کدام جایگاه است؟ و منظور آن حضرت چیست؟

دانستیم که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اهل بیت را به خود انتساب می‌دهد و همچنین فهمیدیم این بیت و خانه‌ای که در آیه‌ی تطهیر به کار رفته است، خانه‌ی مادی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست. پس معلوم می‌شود که اهل این بیت، وابستگان به شخصیت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و مقام نبوت و رسالت ایشان هستند و نه صرفاً خویشاوندان شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم). بنابراین، این بیت و جایگاه، مرتبط با مقام نبوت و رسالت آن حضرت و یک جو معنوی است که مخصوص افرادی ویژه است.(66) از این رو نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سایر افراد خانه را که همانند این افراد به چنین جایگاهی مرتبط نبودند، جزو اهل بیت به شمار نمی‌آورد.

اما این مطلب یعنی چه؟ مگر می‌شود که اشخاص با مقام و منزلت یک فرد مرتبط باشند؟ جدای از بحث لغوی باید به سراغ قرآن کریم هم برویم و آیات آن را هم جستجو کنیم، باید ببینیم که آیا قرآن این مطلب را می‌پذیرد یا آنکه در منطق قرآن اهلیت و وابستگی تنها به خویشاوندی محدود است و بس.

همان طور که در قسمت مفردات ذکر گردید، "اهل" در لغت به معنای کسانی است که با فرد اصلی انس، وابستگی و تعلق خاطر دارند. از این رو ممکن است از فردی که وابستگی و تعلق خاطری به آن فرد ندارد، سلب اهلیت شود و از اهل بودن خارج گردد، هرچند که جزو فرزندان انسان هم باشد. در این خصوص وقتی به قرآن نیز مراجعه کنیم، با ملاک‌ها و معیارهایی در همین راستا روبرو می‌شویم. به عنوان مثال، بعد از آن که خداوند به نوح (علیه السلام) فرمان ساختن کشتی را داد (67)، به او وعده کرد که تو و اهلت را از طوفان نجات خواهیم داد.(68) ولی موقعی که آن طوفان سهمگین وزیدن گرفت، پسر نوح (همانند سایر سرکشان امت نوح) جزو غرق شدگان گشت.(69) در این جا بود که نوح به خداوند گفت: "(خدایا!)،پسرم از اهل من بود و وعده‌ی تو حق می‌باشد"(70)، ولی خداوند در جواب به نوح گفت: "اى نوح‏! (پسر تو) از اهلت نیست‏!"(71) و خداوند پسر نوح را به خاطر اعمال ناپسند و ناشایستش از اهلیت با نوح خارج کرد (72).

اما در نقطه مقابل دانستیم که افرادی به غیر از بستگان و نزدیکان، به سبب وابستگی و تعلق خاطری که با شخص دارند، می‌توانند جزو اهل او محسوب شوند، هرچند که با او خویشاوندی خاصی هم نداشته باشند. لذا در جریان حضرت نوح، خداوند افراد محدودی از قوم نوح را که ایمان آورده بودند، به همراه نوح و خانواده‌اش نجات داد، و آنها را جزو اهل نوح دانست و در مورد آنان فرمود: "او (نوح) و اهلش (خاندانش) را از اندوه بزرگ رهایى بخشیدیم‏"(73) و به این صورت تمامی نجات یافتگان و مؤمنان به نوح را از اهل او به شمار آورد.

به همین علت است که معلوم می‌شود، چرا نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) همه‌ی افرادی که در خانه بودند را جزو اهل بیتش معرفی نکرد. زیرا آن افراد تنها با شخص آن حضرت، نسبتی داشتند ولی با مقام نبوت و رسالت ایشان آن ارتباطی که این افراد به خصوص حائز آن بودند را نداشتند. به همین جهت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اشخاصی را معرفی می‌کند که با مقام نبوتشان سنخیت داشته باشند، یعنی از نظر مرتبه ایمان، در بالاترین درجات قرار گیرند. در آن زمان این اشخاص تنها امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) بوده اند که در نزد پروردگار جزو این دسته به شمار می‌آمدند و جزو اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) محسوب می‌گشتند. زیرا که آنان در اطاعت و عبودیت خدا، همانند نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در بالاترین درجه و جایگاه بودند و همچنین در بندگی پروردگار خویش، چون نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در رتبه‌ای بالاتر از سایرین قرار داشتند.

از این رو می‌فهمیم که چرا نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، تنها این افراد را جزو اهل خویش محسوب کرد و آنان را از اهل بیت دانست.

با این شرایط مشخص می‌شود که اهل بیت در آیه ی تطهیر و احادیثی که به ما رسیده است، در راستای معنای لغوی‌اش، اشاره به مفهومی بالاتر و عمیق‌تر از خویشاوندی دارد. لذا هرگاه که ما با اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مواجه می‌شویم، منظور افرادی است که وابسته به شخصیت و رسالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند و با مقام و منزلت معنوی ایشان در ارتباطند. در نتیجه در کنار این 4 نفر، خود نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در گام نخست جزو اهل بیت به حساب می‌آیند (75)، زیرا که پیش از سایرین آن حضرت خود به آنچه به مردم ارائه می‌نمود در بالاترین سطح، ایمان داشت و در عمل نیز صد در صد به آن عمل می‌نمود.

 

و) زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، ولی ...

اما با این وجود یک نکته در ذهنمان مبهم‌تر می‌شود و با یافته‌هایمان نمی‌سازد. به راستی با وجود تعلق آیه تطهیر به افرادی به خصوص، چرا خداوند متعال این آیه را در بین آیاتی که در خصوص زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، آورد؟ و چرا خداوند وقتی که با همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سخن می‌گوید، به ناگاه روی صحبتش را عوض می‌کند و از اهل بیت سخن می‌گوید؟

اگر در زندگی روزمره‌مان دقت کنیم، با برخی اتفاقات مشابه روبرو می‌شویم. دانشمندی را تصور کنید که از نظر علمی در سطح بالایی قرار دارد و بسیاری از مشکلات جامعه را به او ارجاع می‌دهند. لذا در میان مردم از موقعیت اجتماعی ویژه‌ای برخوردار است و مورد احترام فراوان آنهاست. حال اگر فرزند چنین شخصیتی عمل ناپسندی را انجام دهد، طبیعی است که افرادی او را به شدت سرزنش می‌کنند و از ادامه‌ی عملی که انجام می‌دهد، او را باز می‌دارند؛ زیرا که پدر او علاوه بر عالم و اندیشمند بودن، مورد اعتماد فراوان مردم نیز هست و این امکان وجود دارد که افرادی اشتباه پسر را به حساب پدر بگذارند و در نتیجه آبروی پدر به خطر بیفتد و از اعتماد مردم نسبت به او کاسته شود.

ما نیز در آیه‌ی تطهیر با شخصی چون نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مواجه هستیم، فردی که از جانب خدا وظیفه‌ی رسالت را به عهده دارد، شخصی که با وجود او، مردم خدای واحد را شناختند. او همانی است که نه تنها مسلمانان، بلکه یهودیان، مسیحیان و حتی بت‌پرستان وی را امین و راستگوترین فرد در میان همگان می‌دانستند. خدا نیز او را در بالاترین جایگاه و رتبه قرار داده و مقامی چون عصمت را به او و اهل بیتش اعطا نموده است. پس طبیعی است افرادی که با چنین اشخاصی در ارتباط هستند، وظیفه‌ای بس سنگین‌تر و حساس‌تر داشته باشند. زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به سبب خویشاوندیشان با نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، جزو افردای هستند که با آن حضرت در رابطه‌اند و بیش از سایرین در خانه‌ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت آیه‌ی تطهیر، نشست و برخاست می‌کنند. از این رو خداوند با آوردن آیه‌ی تطهیر در میان آیات مربوط به زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، موقعیت حساسی که زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن قرار دارند را یاد آور می‌شود و آنها را متوجه می‌سازد که در رفت و آمد با چه خانواده‌ی با عظمتی هستند.

همین ارتباطی که زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با شخص نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت دارند، باعث می‌شود، اگر زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خطایی را انجام دهند، اشتباه و خطایشان در نظر برخی از مردم به حساب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا اهل بیت نیز گذاشته شود و در ذهن آن افراد، آسیبی به مقام و منزلت اهل بیت وارد شود. بر همین اساس است که خداوند از زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) انتظار و توقع بیشتری دارد و در صورتی که آنها عمل صالحی انجام دهند، خداوند برایشان دو برابر پاداش و یا اگر گناه آشکاری را مرتکب شوند، دو برابر عذاب در نظر می‌گیرد.(76) بنابر این حتی مکان قرار گرفتن آیه تطهیر نیز حکمتی عمیق دارد.

 

ز) اهل بیت در کنار کتاب خدا

اما آیا همین قدر که بدانیم اهل بیت دارای مقام رفیع و عظیمی چون عصمت‌اند، کافی است؟ معصوم بودن اهل بیت چه نتیجه‌ای برای ما دارد؟ این طهارت و پاکی چه تاثیری در زندگی ما به وجود می‌آورد و واقعاً کدامین مشکل از هزاران مشکل ما را حل می‌کند؟

اگر به آیات قرآن رجوع کنیم، متوجه می‌شویم که خداوند در آیات قرآن کریم جایگاه ویژه‌ای را در خصوص مطهران و پاکان، توصیف می‌نماید. بررسی این آیات، برای ما مشخص می‌کند که تنها افراد پاک و مطهر می‌توانند، حقیقت قرآن را درک کنند و به عمق معارف آن پی‌ببرند و حتی خداوند به این نکته نیز اشاره می‌کند که جز آنان، فرد دیگری به حقیقت مفاهیم قرآن، راه ندارد. این مسأله را پروردگارمان در جایی از آیاتش که صحبت از بزرگی و عظمت قرآن است، این گونه بیان می‌دارد: "به جز (افراد) پاک و مطهر، کسی نمی‌تواند به (قرآن) دست پیدا کند."(77)(78)

پس بین طهارت و پاکی جان و راه یافتن به معارف عمیق قرآن، رابطه‌ای تنگاتنگ وجود دارد . ولی این پاکان و مطهران چه کسانی هستند که به حقیقت قرآن راه دارند؟ همانگونه که دیدیم، آیه تطهیر این افراد را به ما معرفی می‌کند.

بنابر این خداوند اهل بیت را که همان برگزیدگان پاک و معصوم اویند، به ما نشان می‌دهد و آن چه از معارف و حقایق قرآن وجود دارد را از طریق آنان به ما می‌رساند. لذا طبیعی است اگر برای فهم قرآن همانگونه که خداوند خود به ما نشان داده در این مسیر قدم نهیم، دیگر جایی برای اختلاف نظرهای گوناگون و گاه متضادی که در سر فهم معانی برخی آیات وجود دارد، باقی نخواهد ماند،(79) چرا که ما دیگر راه خود را یافته‌ایم؛ راه ارتباط با کلام پروردگار و فهم صحیح آن ...

از این رو می‌توانیم با تاییدی الهی، فهم قرآن را از آموزندگان حقیقی آن، در دل هایمان جای دهیم و با اطمینان خاطر ذهن خود را در گروی اهل بیت بگذاریم .

 

ح) زندگی، تکیه نمودن بر کدامین تکیه گاه؟

اما جدای از تمامی این موارد، اگر کمی به واقعیت عصمت توجه کنیم متوجه می‌شویم که طهارت اهل بیت، اثری عملی و بسیار عمیق نیز در زندگی ما دارد که سرنوشت همه‌ی ما را به خود وابسته می‌کند.

ما در زندگی روزمره خود با رویدادهایی مواجه می‌شویم که به تنهایی از عهده‌ی انجام آنها بر نمی‌آییم، واقعاً نمی‌دانیم چه باید بکنیم و در رابطه با آنها دچار سرگردانی می‌شویم. در این مواقع معمولاً به سراغ فردی می‌رویم که قابل اعتماد باشد و بتوانیم مشکلمان را با او مطرح کنیم تا او به ما کمک کند. مثلاً هنگامی که مریض می‌شویم، به خصوص اگر بیماریمان کمی حساس‌تر هم باشد، معمولاً برای انتخاب پزشک با دوستان آگاه و مورد اطمینان خود مشورت می‌کنیم. انتخاب شغل هم در زندگیمان اهمیت زیادی دارد. لذا طبیعتاً برای انتخاب آن از فردی کمک می‌گیریم که بدانیم سالها تجربه بدست آورده است و ما را دلسوزانه راهنمایی می‌کند و ...

اما اگر بخواهیم مسیر زندگی خویش را انتخاب کنیم چه باید بکنیم؟ هزاران راه نرفته در پیش رویمان قرار دارد و ما نیز فرصتی برای تجربه مسیرهای مختلف نداریم؛ همه آنها را هم که درست نمی‌شناسیم. کدام را باید انتخاب کنیم؟ به چه کسی باید اعتماد کرد؟ بارها و بارها به بسیاری از افراد تکیه کرده‌ایم و سرانجام به زمین خورده‌ایم. آیا واقعاً هر شخصی می‌تواند ما را در مسیر پر پیچ و خم زندگی راهنمایی کند؟ اگر مسیر را اشتباه نشانمان دهند، همه چیز خود را نباخته‌ایم؟

ولی با همه این حساسیت‌ها، خداوند متعال ما را تنها و بی‌کس رها نکرده و راه بسیار مطمئنی را به ما معرفی نموده است. او برای ما اهل بیت را فرستاده و با آیاتش عصمت آنها را برای ما تضمین نموده است. آنها هیچ گاه اشتباه نمی‌کنند، افکار و نیاتشان پسندیده و خدایی است و از هرگونه خطایی پاکند. لذا اهل بیت هیچ وقت به خاطر منافع و غرض‌های شخصی خود، از ما استفاده نمی‌کنند و برای خودخواهی و یا افزون‌طلبی‌های خویش، ما را بازی نمی‌دهند. پس اگر راهی را به ما نشان دهند، به خاطر منفعت شخصیشان نیست بلکه تنها و تنها به خاطر خود ماست.

از این رو، اگر از اهل بیت یاری بگیریم، می‌توانیم مطمئن باشیم که راه را درست می‌رویم و بعد از گذشت سالهای عمرمان، دیگر افسوس نمی‌خوریم که چرا از ابتدا مسیر درست را انتخاب نکرده‌ایم و در راه دیگری قدم نگذاشته‌ایم. پس دیگر تنها نیستیم و سرگردانی آزارمان نمی‌دهد، ما کسانی را داریم که راه درست را می‌شناسند و آن را به ما نشان می‌دهند و واقعاً هم ما را به خاطر خودمان می‌خواهند، نه هیچ چیز دیگر. اگر اهل بیت حقیقتاً اشتباه نمی‌کنند، پس می‌دانند که ما از چه راهی به موفقیت می‌رسیم و سعادتمند می‌شویم. آنان راه نزدیک شدن به خدا را به ما نشان می‌دهند و اگر در مسیرشان قدم گذاریم، زندگیمان رنگ و بویی دیگر پیدا می‌کند، رنگ و بویی خدایی ...

 

ی) آنچه که گذشت، در یک نگاه

اینجاست که می‌توان، به اهمیت و امتیاز ویژه‌ی این آیه پی‌برد و همچنین درک نمود چرا اهل بیت تا این اندازه به آیه‌ی تطهیر استناد می‌کردند و همواره آن را ملاکی بر حقانیت خود، بیان می‌داشتند و بارها، در محافل مختلف به آن اشاره می‌کردند و خود را جزو اهل بیت برمی‌شمردند.(80)

در یک نگاه، آنچه با هم به آن دست یافتیم، این گونه است که:

1-      خداوند در آینه‌ی آیه‌ی تطهیر، افرادی را به ما نشان می‌دهد که هرگز راه زندگی را به بی‌راهه نمی‌روند و هیچ وقت خطا و لغزش، دامانشان را نمی‌آلاید.

2-      دقت در آیات قرآن کریم و مراجعه به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، برای ما مشخص می‌کند که در زمان نزول آیه‌ی تطهیر، این اشخاص (و یا همان اهل بیت)، تنها و تنها عبارت بودند از: شخص رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، امام علی، حضرت زهرا، امام حسن و امام حسین (علیهم السلام).

3-      با دقت بیشتر در آیات قرآن معلوم می‌شود که خداوند، معارف عمیق قرآن را در نزد اهل بیت قرار داده است که طاهران و پاکان حقیقی‌اند.

4-      زندگی فرصتی محدود است که مسیرهایی نامحدود را در پیش رو دارد. پس باید به سراغ کسانی برویم که با هر خطا و لغزشی بیگانه‌اند و می‌توانند برترین راه زندگی را به ما نشان دهند.

 

ک) سخن آخر

در طول سالهایی که از زندگی‌مان می‌گذرد، در کوچکترین مسائل مادی خود به هر فردی تکیه نکرده‌ایم. اگر توانایی استفاده از اندوخته‌ی چندساله را خودمان هم نداشته‌ایم، آن را به هر فردی هم نسپرده‌ایم. حال چطور حاضر می‌شویم که در انتخاب مسیر زندگی خود به راحتی به هر فردی اعتماد کنیم! اگر راه را اشتباه برویم چه می‌شود؟ آیا می‌توان فرصت از دست رفته‌ی زندگی را جبران کرد؟ واقعاً ساحل امن زندگی کجاست؟ کشتی طوفان زده بشر، ناخدایانی دارد که اشتباه هرگز دامانشان را نمی‌آلاید. اهل بیت راهی را به ما نشان می‌دهند که پشتوانه عصمتشان، قویترین ضامن درستی آن است. آیا زمان آن فرا نرسیده که خود را از سرگردانی‌ها برهانیم و به آغوش گرم افرادی چون اهل بیت برسانیم؟ پس درنگ چرا ...




برچسب ها :

موضوع :
امامت ,  , 
شنبه 8 شهريور 1393برچسب:,
ساعت 11:58 | توسط : گروه وبلاگ نویسی شیوا
 
 

باسمه تعالی

 

واقعه غدیر خم و اهمیت آن(1)

 

سرتاسر حیات طیبه رسول ‌اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و لحظه به لحظه آن در نزد مسلمانان دارای اهمیتی بس شگرف و والاست؛ چراکه نه تنها کلام رسول‌ اکرم به نص صریح آیات قرآن، عاری از هرگونه هوا و هوس و متصل به سرچشمه وحی است(2)، بلکه عمل و فعل آن بزرگوار نیز بر تک تک مسلمانان حجت است و صراط مستقیم را به عالمیان می‌نمایاند.(3) اما در این میان، مقاطعی خاص از زندگی آن بزرگوار، به جهات گوناگون از اهمیتی ویژه برخوردار می‌باشد که یکی از بارزترین آنها، واقعه غدیر خم است. واقعه غدیر از ابعاد مختلف و از جهات متفاوت، دارای درخشندگی و تلألؤ خاصی در تاریخ اسلام است. کمتر مقطع تاریخی را می‌توان در جهان اسلام یافت که از لحاظ سند، اطمینان از اصل وقوع، کثرت راویان و اعتماد بزرگان و علمای مسلمین، قوت و استحکامی نظیر این رویداد مهم داشته باشد.

هنگامی که به راویان حدیث غدیر می‌نگریم، در مرتبه نخست نام اهل‌ بیت گرامی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یعنی امام ‌علی (علیه السلام)، فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) دیده می‌شود و در مرتبه بعدی نام حدود 110 تن از صحابه پیامبر اسلام(4) به چشم می‌خورد که در این میان، نام افرادی شاخص از میان صحابه همچون:

1-     ابوبکر بن ابی­‌قحافه

2-     عمر بن ‌الخطاب

3-     عثمان بن عفان

4-     عایشه بنت ابی‌بکر

5-     سلمان فارسی

6-     ابوذر غفاری

7-     عمار یاسر

8-     زبیر بن‌ عوام

9-     عباس بن عبدالمطلب

10-ام سلمه

11-زید بن ‌ارقم

12-جابر بن عبدالله‌ انصاری

13-ابوهریره

14-عبدالله ‌بن ‌عمر بن ‌الخطاب

 

 

 

این مطلب را در فایل ورد از ادرس زیر دانلود کنید:

 

http://persiandrive.com/867592

 




برچسب ها :

موضوع :
اسلام , مقالات , مذهبی ,  , 
شنبه 8 شهريور 1393برچسب:,
ساعت 11:45 | توسط : گروه وبلاگ نویسی شیوا
زندگی نامه بی بی دو عالم حضرت فاطمه الزهرا (س)

باسمه تعالی

 

زندگینامه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

 

فاطمه (علیها السلام) در نزد مسلمانان برترین و والامقام ترین بانوی جهان در تمام قرون و اعصار می‌باشد. این عقیده بر گرفته از مضامین احادیث نبوی است. این طایفه از احادیث، اگر چه از لحاظ لفظی دارای تفاوت هستند، اما دارای مضمونی واحد می‌باشند. در یکی از این گفتارها (که البته مورد اتفاق مسلمانان، اعم از شیعه و سنی است)، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: "فاطمه سرور زنان جهانیان است". اگر چه بنابر نص آیه شریفه قرآن، حضرت مریم برگزیده زنان جهانیان معرفی گردیده و در نزد مسلمانان دارای مقامی بلند و عفت و پاکدامنی مثال‌زدنی می‌باشد و از زنان برتر جهان معرفی گشته است، اما او برگزیده‌ی زنان عصر خویش بوده است. ولی علو مقام حضرت زهرا (علیها السلام) تنها محدود به عصر حیات آن بزرگوار نمی‌باشد و در تمامی اعصار جریان دارد. لذا است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در کلامی دیگر صراحتاً فاطمه (علیها السلام) را سرور زنان اولین و آخرین ذکر می‌نمایند. اما نکته‌ای دیگر نیز در این دو حدیث نبوی و احادیث مشابه دریافت می‌شود و آن اینست که اگر فاطمه (علیها السلام) برترین بانوی جهانیان است و در بین زنان از هر جهت، کسی دارای مقامی والاتر از او نیست، پس شناخت سراسر زندگانی و تمامی لحظات حیات او، از ارزش فوق العاده برخوردار می‌باشد. چرا که آدمی با دقت و تأمل در آن می‌تواند به عالیترین رتبه‌های روحانی نائل گردد. از سوی دیگر با مراجعه به قرآن کریم درمی‌یابیم که آیات متعددی در بیان شأن و مقام حضرتش نازل گردیده است که از آن جمله می‌توان به آیه‌ی تطهیر، آیه مباهله، آیات آغازین سوره دهر، سوره کوثر، آیه اعطای حق ذی القربی و... اشاره نمود که خود تأکیدی بر مقام عمیق آن حضرت در نزد خداوند است. این آیات با تکیه بر توفیق الهی، در مقالات دیگر مورد بررسی قرار خواهد گرفت. ما در این قسمت به طور مختصر و با رعایت اختصار، به مطالعه شخصیت و زندگانی آن بزرگوار خواهیم پرداخت.

 

نام، القاب، کنیه‌ها

 نام مبارک آن حضرت، فاطمه (علیها السلام) است و از برای ایشان القاب و صفات متعددی همچون زهرا، صدیقه، طاهره، مبارکه، بتول، راضیه، مرضیه، نیز ذکر شده است.

فاطمه، در لغت به معنی بریده شده و جدا شده می‌باشد و علت این نامگذاری بر طبق احادیث نبوی، آنست که: پیروان فاطمه (علیها السلام) به سبب او از آتش دوزخ بریده، جدا شده و برکنارند.

زهرا به معنای درخشنده است و از امام ششم، امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که: "چون دخت پیامبر در محرابش می‌ایستاد (مشغول عبادت می‌شد)، نورش برای اهل آسمان می‌درخشید؛ همانطور که نور ستارگان برای اهل زمین می‌درخشد."

صدّیقه به معنی کسی است که به جز راستی چیزی از او صادر نمی شود. طاهره به معنای پاک و پاکیزه، مبارکه به معنای با خیر و برکت، بتول به معنای بریده و دور از ناپاکی، راضیه به معنای راضی به قضا و قدر الهی و مرضیه یعنی مورد رضایت الهی.(1)

کنیه‌های فاطمه (علیها السلام) نیز عبارتند از ام الحسین، ام الحسن، ام الائمه، ام ابیها و...

ام ابیها به معنای مادر پدر می‌باشد و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دخترش را با این وصف می‌ستود؛ این امر حکایت از آن دارد که فاطمه (علیها السلام) بسان مادری برای رسول خدا بوده است. تاریخ نیز گواه خوبی بر این معناست؛ چه هنگامی که فاطمه در خانه پدر حضور داشت و پس از وفات خدیجه (سلام الله علیها) غمخوار پدر و مایه پشت گرمی و آرامش رسول خدا بود و در این راه از هیچ اقدامی مضایقه نمی‌نمود، چه در جنگها که فاطمه بر جراحات پدر مرهم می‌گذاشت و چه در تمامی مواقف دیگر حیات رسول خدا.

 

مادر و پدر

همانگونه که می‌دانیم، نام پدر فاطمه (علیها السلام) محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) است که او رسول گرامی اسلام، خاتم پیامبران الهی و برترین مخلوق خداوند می‌باشد. مادر حضرتش خدیجه دختر خویلد، از زنان بزرگ و شریف قریش بوده است. او نخستین بانویی است که به اسلام گرویده است و پس از پذیرش اسلام، تمامی ثروت و دارایی خود را در خدمت به اسلام و مسلمانان مصرف نمود. خدیجه در دوران جاهلیت و دوران پیش از ظهور اسلام نیز به پاکدامنی مشهور بود؛ تا جایی که از او به طاهره (پاکیزه) یاد می‌شد و او را بزرگ زنان قریش می‌نامیدند.

 

ولادت

 فاطمه (علیها السلام) در سال پنجم پس از بعثت(2) و در روز 20 جمادی الثانی در مکه به دنیا آمد. چون به دنیا پانهاد، به قدرت الهی لب به سخن گشود و گفت:"شهادت می‌دهم که جز خدا، الهی نیست و پدرم رسول خدا و آقای پیامبران است و شوهرم سرور اوصیاء و فرزندانم (دو فرزندم) سرور نوادگان می‌باشند." اکثر مفسران شیعی و عده‌ای از مفسران بزرگ اهل تسنن نظیر فخر رازی، آیه آغازین سوره کوثر را به فاطمه (علیها السلام) تطبیق نموده‌اند و او را خیر کثیر و باعث بقا و گسترش نسل و ذریه پیامبر اکرم ذکر نموده‌اند. شایان ذکر است که آیه انتهایی این سوره نیز قرینه خوبی براین مدعاست که در آن خداوند به پیامبر خطاب می‌کند و می‌فرماید همانا دشمن تو ابتر و بدون نسل است.

 

مکارم اخلاق

 سراسر زندگانی صدیقه طاهره (علیها السلام)، مملو از مکارم اخلاق و رفتارهای نمونه و انسانی است. ما در این مجال جهت رعایت اختصار تنها به سه مورد اشاره می‌نماییم. اما دوباره تأکید می‌کنیم که این موارد، تنها بخش کوچکی از مکارم اخلاقی آن حضرت است.

1-   از جابر بن عبدالله انصاری، صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)منقول است که: مردی از اعراب مهاجر که فردی فقیر مستمند بود، پس از نماز عصر از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)طلب کمک و مساعدت نمود. حضرت فرمود که من چیزی ندارم. سپس او را به خانه فاطمه (سلام الله علیها) که در کنار مسجد و در نزدیکی خانه رسول خدا قرار داشت، راهنمایی نمودند. آن شخص به همراه بلال (صحابی و مؤذن رسول خدا) به در خانه حضرت فاطمه (علیها السلام) آمد و بر اهل بیت رسول خدا سلام گفت و سپس عرض حال نمود. حضرت فاطمه (علیها السلام) با وجود اینکه سه روز بود خود و پدر و همسرش در نهایت گرسنگی به سر می‌بردند، چون از حال فقیر آگاه شد، گردن‌بندی را که فرزند حمزه، دختر عموی حضرت به ایشان هدیه داده بود و در نزد آن بزرگوار یادگاری ارزشمند محسوب می‌شد، از گردن باز نمود و به اعرابی فرمود: این را بگیر و بفروش؛ امید است که خداوند بهتر از آن را نصیب تو نماید. اعرابی گردن‌بند را گرفت و به نزد پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بازگشت و شرح حال را گفت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)از شنیدن ماجرا، متأثر گشت و اشک از چشمان مبارکش فرو ریخت و به حال اعرابی دعا فرمود. عمار یاسر (از اصحاب پیامبر) برخاست و اجازه گرفت و در برابر اعطای غذا، لباس، مرکب و هزینه سفر به اعرابی، آن گردن‌بند را از او خریداری نمود. پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) از اعرابی پرسید: آیا راضی شدی؟ او در مقابل، اظهار شرمندگی و تشکر نمود. عمار گردن‌بند را در پارچه ای یمانی پیچیده و آنرا معطر نمود و به همراه غلامش به پیامبر هدیه داد. غلام به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)آمد و جریان را باز گفت. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم)غلام و گردن‌بند را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. غلام به خانه‌ی صدیقه اطهر آمد. زهرا (علیها السلام)، گردن‌بند را گرفت و غلام را در راه خدا آزاد نمود.

گویند غلام در این هنگام تبسم نمود. هنگامی که علت را جویا شدند، گفت: چه گردن‌بند با برکتی بود، گرسنه‌ای را سیر کرد و برهنه‌ای را پوشانید، پیاده‌ای را صاحب مرکب و فقیری را بی‌نیاز کرد و غلامی را آزاد نمود و سرانجام به نزد صاحب خویش بازگشت.

2-   رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)در شب زفاف پیراهن نویی را برای دختر خویش تهیه نمود. فاطمه (علیها السلام)پیراهن وصله‌داری نیز داشت. سائلی بر در خانه حاضر شد و گفت: من از خاندان نبوت پیراهن کهنه می‌خواهم. حضرت زهرا (علیها السلام) خواست پیراهن وصله‌دار را مطابق خواست سائل به او بدهد که به یاد آیه شریفه "هرگز به نیکی دست نمی‌یابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید انفاق نمایید"، افتاد. در این هنگام فاطمه (علیها السلام) پیراهن نو را در راه خدا انفاق نمود.

3-   امام حسن مجتبی در ضمن بیانی، عبادت فاطمه (علیها السلام)، توجه او به مردم و مقدم داشتن آنان بر خویشتن، در عالیترین ساعات راز و نیاز با پروردگار را این گونه توصیف می‌نمایند: "مادرم فاطمه را دیدم که در شب جمعه‌ای در محراب عبادت خویش ایستاده بود و تا صبحگاهان، پیوسته به رکوع و سجود می‌پرداخت. و شنیدم که بر مردان و زنان مؤمن دعا می‌کرد، آنان را نام می‌برد و بسیار برایشان دعا می‌نمود اما برای خویشتن هیچ دعایی نکرد. پس به او گفتم: ای مادر، چرا برای خویش همانگونه که برای غیر، دعا می‌نمودی، دعا نکردی؟ فاطمه (علیها السلام) گفت: پسرم ! اول همسایه و سپس خانه."

 

ازدواج و فرزندان آن حضرت

 صدیقه کبری خواستگاران فراوانی داشت. نقل است که عده‌ای از نامداران صحابه از او خواستگاری کردند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)به آنها فرمود که اختیار فاطمه در دست خداست. بنا بر آنچه که انس بن مالک نقل نموده است، عده‌ای دیگر از میان نامداران مهاجرین، برای خواستگاری فاطمه (علیها السلام) به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتند و گفتند حاضریم برای این وصلت، مهر سنگینی را تقبل نماییم. رسول خدا همچنان مسأله را به نظر خداوند موکول می‌نمود تا سرانجام جبرئیل بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و گفت: "ای محمد! خدا بر تو سلام می‌رساند و می‌فرماید فاطمه را به عقد علی درآور، خداوند علی را برای فاطمه و فاطمه را برای علی پسندیده است." امام علی (علیه السلام) نیز از خواستگاران فاطمه (علیها السلام) بود و حضرت رسول بنا بر آنچه که ذکر گردید، به امر الهی با این وصلت موافقت نمود. در روایات متعددی نقل گشته است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر علی نبود، فاطمه همتایی نداشت. بدین ترتیب بود که مقدمات زفاف فراهم شد. حضرت فاطمه (علیها السلام) با مهری اندک (بر خلاف رسوم جاهلی که مهر بزرگان بسیار بود) به خانه امام علی (علیه السلام) قدم گذارد.(3) ثمره این ازدواج مبارک، 5 فرزند به نامهای حسن، حسین، زینب، ام کلثوم و محسن (که در جریان وقایع پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سقط شد)، بود. امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) از امامان 12 گانه می‌باشند که در دامان چنین مادری تربیت یافته‌اند و 9 امام دیگر (به غیر از امام علی (علیه السلام) و امام حسن (علیه السلام)) از ذریه امام حسین (علیه السلام) می‌باشند و بدین ترتیب و از طریق فاطمه (علیها السلام) به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) منتسب می‌گردند و از ذریه ایشان به شمار می‌روند.(4) و به خاطر منسوب بودن ائمه طاهرین (به غیر از امیر مؤمنان (علیه السلام)) به آن حضرت، فاطمه (علیها السلام) را "ام الائمه" (مادر امامان) گویند.

زینب (سلام الله علیها) که بزرگترین دختر فاطمه (علیها السلام) به شمار می‌آید، بانویی عابد و پاکدامن و عالم بود. او پس از واقعه عاشورا، و در امتداد حرکت امام حسین (علیه السلام)، آن چنان قیام حسینی را نیکو تبیین نمود، که پایه‌های حکومت فاسق اموی به لرزه افتاد و صدای اعتراض مردم نسبت به ظلم و جور یزید بارها و بارها بلند شد. تا جایی که حرکتهای گسترده‌ای بر ضد ظلم و ستم او سازمان گرفت. آنچه از جای جای تاریخ درباره عبادت زینب کبری (علیها السلام) بدست می‌آید، آنست که حتی در سخت‌ترین شرایط و طاقت‌فرساترین لحظات نیز راز و نیاز خویش با پروردگار خود را ترک ننمود و این عبادت و راز و نیاز او نیز ریشه در شناخت و معرفت او نسبت به ذات مقدس ربوبی داشت.

ام کلثوم نیز که در دامان چنین مادری پرورش یافته بود، بانویی جلیل القدر و خردمند و سخنور بود که او نیز پس از عاشورا به همراه زینب (سلام الله علیها) حضور داشت و نقشی عمده در آگاهی دادن به مردم ایفا نمود.

 

فاطمه (علیها السلام)در خانه

 فاطمه (علیها السلام) با آن همه فضیلت، همسری نیکو برای امیر مؤمنان بود. تا جایی که روایت شده هنگامی که علی (علیه السلام) به فاطمه (علیها السلام) می‌نگریست، غم و اندوهش زدوده می‌شد. فاطمه (علیها السلام) هیچگاه حتی اموری را که می‌پنداشت امام علی(علیه السلام) قادر به تدارک آنها نیست، از او طلب نمی نمود. اگر بخواهیم هر چه بهتر رابطه زناشویی آن دو نور آسمان فضیلت را بررسی نماییم، نیکوست از امام علی (علیه السلام) بشنویم؛ چه آن هنگام که در ذیل خطبه‌ای به فاطمه (علیها السلام)با عنوان بهترین بانوی جهانیان مباهات می‌نماید و او را از افتخارات خویش بر می‌شمرد و یا آن هنگام که می‌فرماید: "بخدا سوگند که او را به خشم در نیاوردم و تا هنگامی که زنده بود، او را وادار به کاری که خوشش نیاید ننمودم؛ او نیز مرا به خشم نیاورد و نافرمانی هم ننمود."

 

مقام حضرت زهرا (علیها السلام) و جایگاه علمی ایشان

 فاطمه زهرا (علیها السلام)در نزد شیعیان اگر چه امام نیست، اما مقام و منزلت او در نزد خداوند و در بین مسلمانان به خصوص شیعیان، نه تنها کمتر از سایر ائمه نیست، بلکه آن حضرت همتای امیر المؤمنین و دارای منزلتی عظیم‌تر از سایر ائمه طاهرین (علیهم السلام) می‌باشد.

اگر بخواهیم مقام علمی فاطمه (علیها السلام) را درک کنیم و به گوشه‌ای از آن پی ببریم، شایسته است به گفتار او در خطبه فدکیه بنگریم؛ چه آنجا که استوارترین جملات را در توحید ذات اقدس ربوبی بر زبان جاری می‌کند، یا آن هنگام که معرفت و بینش خود را نسبت به رسول اکرم آشکار می‌سازد و یا در مجالی که در آن خطبه، امامت را شرح مختصری می‌دهد. جای جای این خطبه و احتجاجات این بانوی بزرگوار به قرآن کریم و بیان علت تشریع احکام، خود سندی محکم بر اقیانوس بی‌کران علم اوست که متصل به مجرای وحی است (قسمتی از این خطبه در فراز آخر مقاله خواهد آمد). از دیگر شواهدی که به آن وسیله می‌توان گوشه‌ای از علو مقام فاطمه (علیها السلام) را درک نمود، مراجعه زنان و یا حتی مردان مدینه در مسائل دینی و اعتقادی به آن بزرگوار می‌باشد که در فرازهای گوناگون تاریخ نقل شده است. همچنین استدلالهای عمیق فقهی فاطمه (علیها السلام) در جریان فدک (که مقداری از آن در ادامه ذکر خواهد گردید)، به روشنی بر احاطه فاطمه (علیها السلام) بر سراسر قرآن کریم و شرایع اسلامی دلالت می‌نماید.

 

مقام عصمت

 در بیان عصمت فاطمه (علیها السلام)و مصونیت او نه تنها از گناه و لغزش بلکه از سهو و خطا، استدلال به آیه تطهیر ما را بی‌نیاز می‌کند. ما در این قسمت جهت جلوگیری از طولانی شدن بحث، تنها اشاره می‌نماییم که عصمت فاطمه (علیها السلام)از لحاظ کیفیت و ادله اثبات همانند عصمت سایر ائمه و پیامبر است که در قسمت مربوطه در سایت بحث خواهد شد. 

 

بیان عظمت فاطمه از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

 رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، بارها و بارها فاطمه (علیها السلام) را ستود و از او تجلیل نمود. در مواقع بسیاری می‌فرمود: "پدرش به فدایش باد" و گاه خم می‌شد و دست او را می‌بوسید. به هنگام سفر از آخرین کسی که خداحافظی می‌نمود، فاطمه (علیها السلام) بود و به هنگام بازگشت به اولین محلی که وارد می‌شد، خانه او بود.

عامه محدثین و مسلمانان از هر مذهب و با هر عقیده‌ای، این کلام را نقل نموده‌اند که حضرت رسول می‌فرمود: "فاطمه پاره تن من است هر کس او را بیازارد مرا آزرده است." از طرفی دیگر، قرآن کریم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از هر سخنی که منشأ آن هوای نفسانی باشد، بدور دانسته و صراحتاً بیان می‌دارد که هر چه پیامبر می‌فرماید، سخن وحی است. پس می‌توان دریافت که این همه تجلیل و ستایش از فاطمه (علیها السلام)، علتی ماورای روابط عاطفی مابین پدر و فرزند دارد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز خود به این مطلب اشاره می‌فرمود. گاه در جواب خرده‌گیران، لب به سخن می‌گشود که خداوند مرا به این کار امر نموده و یا می‌فرمود: "من بوی بهشت را از او استشمام می‌کنم."

اما اگر از زوایای دیگر به بحث بنگریم و حدیث نبوی را در کنار آیات شریفه قرآن کریم قرار دهیم، مشاهده می‌نماییم قرآن کریم عقوبت کسانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را اذیت نمایند، عذابی دردناک ذکر می‌کند. و یا می‌فرماید کسانی که خدا و رسول را اذیت نمایند، خدا آنان را در دنیا از رحمت خویش دور می‌دارد و برای آنان عذابی خوار کننده آماده می‌نماید. پس به نیکی مشخص می‌شود که رضا و خشنودی فاطمه (علیها السلام)، رضا و خشنودی خداوند است و غضب او نیز باعث غضب خداست. به بیانی دقیق‌تر، او مظهر رضا و غضب الهی است. چرا که نمی‌توان فرض نمود، شخصی عملی را انجام دهد و بدان وسیله فاطمه (علیها السلام)را بیازارد و موجب آزردگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گردد و بدین سبب مستوجب عقوبت الهی شود، اما خداوند از آن شخص راضی و به عمل او خشنود باشد و در عین رضایت، او را مورد عقوبتی سنگین قرار دهد.

نکته‌ای دیگر که از قرار دادن این حدیث در کنار آیات قرآن کریم بدست می‌آید، آنست که رضای فاطمه (علیها السلام)، تنها در مسیر حق بدست می‌آید و غضب او فقط در انحراف از حق و عدول از اوامر الهی حاصل می‌شود و در این امر حتی ذره‌ای تمایلات نفسانی و یا انگیزه‌های احساسی مؤثر نیست. چرا که از مقام عدل الهی، بدور است شخصی را به خاطر غضب دیگری که برخواسته از تمایل نفسانی و یا عوامل احساسی مؤثر بر اراده اوست، عقوبت نماید.

 

فاطمه (علیها السلام) پس از پیامبر

 با وفات پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، فاطمه(علیها السلام)غرق در سوگ و ماتم شد. از یک طرف نه تنها پدر او بلکه آخرین فرستاده خداوند و ممتازترین مخلوق او، از میان بندگان به سوی خداوند، بار سفر بسته بود. هم او که در وجود خویش برترین مکارم اخلاقی را جمع نموده و با وصف صاحب خلق عظیم، توسط خداوند ستوده شده بود. هم او که با وفاتش باب وحی تشریعی بسته شد؛ از طرفی دیگر حق وصی او غصب گشته بود. و بدین ترتیب دین از مجرای صحیح خود، در حال انحراف بود. فاطمه (علیها السلام) هیچگاه غم و اندوه خویش را در این زمینه کتمان نمی‌نمود. گاه بر مزار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حاضر می‌شد و به سوگواری می‌پرداخت و گاه تربت شهیدان احد و مزار حمزه عموی پیامبر را برمی‌گزید و درد دل خویش را در آنجا بازگو می‌نمود. حتی آن هنگام که زنان مدینه علت غم و اندوه او را جویا شدند، در جواب آنان صراحتاً اعلام نمود که محزون فقدان رسول خدا و مغموم غصب حق وصی اوست.

هنوز چیزی از وفات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نگذشته بود که سفارش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ابلاغ فرمان الهی توسط ایشان در روز غدیر، مبنی بر نصب امام علی (علیه السلام) به عنوان حاکم و ولی مسلمین پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، توسط عده ای نادیده گرفته شد و آنان در محلی به نام سقیفه جمع گشتند و از میان خود فردی را به عنوان حاکم برگزیدند و شروع به جمع‌آوری بیعت از سایرین برای او نمودند. به همین منظور بود که عده‌ای از مسلمانان به نشانه اعتراض به غصب حکومت و نادیده گرفتن فرمان الهی در نصب امام علی (علیه السلام) به عنوان ولی و حاکم اسلامی پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه فاطمه (علیها السلام) جمع گشتند. هنگامی که ابوبکر - منتخب سقیفه - که تنها توسط حاضرین در سقیفه انتخاب شده بود، از اجتماع آنان و عدم بیعت با وی مطلع شد؛ عمر را روانه خانه فاطمه (علیها السلام)نمود تا امام علی (علیه السلام)و سایرین را به زور برای بیعت در مسجد حاضر نماید. عمر نیز با عده‌ای به همراه پاره آتش، روانه خانه فاطمه (علیها السلام)شد. هنگامی که بر در خانه حاضر شد، فاطمه (علیها السلام)به پشت در آمد و علت حضور آنان را جویا شد. عمر علت را حاضر نمودن امام علی (علیه السلام)و دیگران در مسجد برای بیعت با ابوبکر عنوان نمود. فاطمه (علیها السلام)آنان را از این امر منع نمود و آنان را مورد توبیخ قرار داد. در نتیجه عده‌ای از همراهیان او متفرق گشتند. اما در این هنگام او که از عدم خروج معترضین آگاهی یافت، تهدید نمود در صورتی که امام علی (علیه السلام)و سایرین برای بیعت از خانه خارج نشوند، خانه را با اهلش به آتش خواهد کشید. و این در حالی بود که می‌دانست حضرت فاطمه (علیها السلام)در خانه حضور دارد. در این موقع عده‌ای از معترضین از خانه خارج شدند که مورد برخورد شدید عمر قرار گرفتند و شمشیر برخی از آنان نیز توسط او شکسته شد. اما همچنان امیر مومنان، فاطمه و کودکان آنان در خانه حضور داشتند. بدین ترتیب عمر دستور داد تا هیزم حاضر کنند و به وسیله هیزمهاي گردآوری شده و پاره آتشی که با خود همراه داشت، درب خانه را به آتش کشیدند و به زور وارد خانه شدند و به همراه عده‌ای از همراهانش خانه را مورد تفتیش قرار داده و امام علی را به زور و با اکراه به سمت مسجد کشان کشان بردند. در حین این عمل، فاطمه (علیها السلام) بسیار صدمه دید و لطمات فراوانی را تحمل نمود اما باز از پا ننشست و بنا بر احساس وظیفه و تکلیف الهی خویش در دفاع از ولی زمان و امام خود به مسجد آمد. عمر و ابوبکر و همراهان آنان را در مسجد رسول خدا مورد خطاب قرار داد و آنان را از غضب الهی و نزول عذاب بر حذر داشت. اما آنان اعمال خویش را ادامه دادند.

 

فاطمه (علیها السلام) و فدک

از دیگر ستمهایی که پس از ارتحال پیامبر در حق فاطمه (علیها السلام) روا داشته شد، مسأله فدک بود. فدک قریه‌ای است که تا مدینه حدود 165 کیلومتر فاصله دارد و دارای چشمه جوشان و نخلهای فراوان خرماست و خطه‌ای حاصلخیز می‌باشد. این قریه متعلق به یهودیان بود و آن را بدون هیچ جنگی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بخشیدند؛ لذا مشمول اصطلاح انفال می‌گردد و بر طبق صریح قرآن، تنها اختصاص به خداوند و پیامبر اسلام دارد. پس از این جریان و با نزول آیه «و ات ذا القربی حقه»، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر طبق دستور الهی آن را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. فاطمه (علیها السلام) و امیر مومنان (علیه السلام) در فدک عاملانی داشتند که در آبادانی آن می‌کوشیدند و پس از برداشت محصول، درآمد آن را برای فاطمه (علیها السلام) می‌فرستادند. فاطمه (علیها السلام) نیز ابتدا حقوق عاملان خویش را می‌پرداخت و سپس مابقی را در میان فقرا تقسیم می‌نمود؛ و این در حالی بود که وضع معیشت آن حضرت و امام علی (علیه السلام) در ساده‌ترین وضع به سر می‌برد. گاه آنان قوت روز خویش را هم در راه خدا انفاق می‌نمودند و در نتیجه گرسنه سر به بالین می‌نهادند. اما در عین حال فقرا را بر خویش مقدم می‌داشتند و در این عمل خویش، تنها خدا را منظور نظر قرار می‌دادند. (چنانچه در آیات آغازین سوره دهر آمده است). پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ابابکر با منتسب نمودن حدیثی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با این مضمون که ما انبیا از خویش ارثی باقی نمی‌گذاریم، ادعا نمود آنچه از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باقی مانده، متعلق به تمامی مسلمین است.

فاطمه در مقام دفاع از حق مسلم خویش دو گونه عمل نمود. ابتدا افرادی را به عنوان شاهد معرفی نمود که گواهی دهند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان حیات خویش فدک را به او بخشیده است و در نتیجه فدک چیزی نبوده که به صورت ارث به او رسیده باشد. در مرحله بعد حضرت خطبه‌ای را در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایراد نمود که همانگونه که قبلاً نیز ذکر شد، حاوی مطالب عمیق در توحید و رسالت و امامت است. در این خطبه که در نهایت فصاحتو بلاغت ایراد گردیده است، بطلان ادعای ابابکر را ثابت نمود. فاطمه به ابوبکر خطاب نمود که چگونه خلاف کتاب خدا سخن می‌گویی؟! سپس حضرت به شواهدی از آیات قرآن اشاره نمود که در آنها سلیمان، وارث داود ذکر گردیده و یا زکریا از خداوند تقاضای فرزندی را می‌نماید که وارث او و وارث آل یعقوب باشد. از استدلال فاطمه (علیها السلام)به نیکی اثبات می‌گردد بر فرض که فدک در زمان حیات پیامبر به فاطمه (علیها السلام)بخشیده نشده باشد، پس از پیامبر به او به ارث می‌رسد و در این صورت باز هم مالک آن فاطمه است و ادعای اینکه پیامبران از خویش ارث باقی نمی‌گذارند، ادعایی است خلاف حقیقت، و نسبت دادن این کلام به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) امری است دروغ؛ چرا که محال است آن حضرت بر خلاف کلام الهی سخن بگوید و خداوند نیز بارها در قرآن کریم این امر را تایید نموده و بر آن تاکید کرده است. اما با تمام این وجود، همچنان غصب فدک ادامه یافت و به مالک حقیقی‌اش بازگردانده نشد.

باید توجه داشت صحت ادعای فاطمه (علیها السلام) چنان واضح و روشن بود و استدلالهای او آنچنان متین و استوار بیان گردید که دیگر برای کسی جای شک باقی نمی‌ماند و بسیاری از منکرین در درون خود به وضوح آن را پذیرفته بودند. دلیل این معنا، آنست که عمر خلیفه دوم هنگامی که فتوحات اسلامی گسترش یافت و نیاز دستگاه خلافت به در آمد حاصل از آن بر طرف گردید، فدک را به امیر مؤمنان (علیه السلام)و اولاد فاطمه (علیها السلام) باز گرداند. اما بار دیگر در زمان عثمان فدک غصب گردید.

 

بیماری فاطمه (علیها السلام)و عیادت از او

 سرانجام فاطمه بر اثر شدت ضربات و لطماتی که به او بر اثر هجوم به خانه‌اش و وقایع پس از آن وارد گشته بود، بیمار گشت و در بستر بیماری افتاد. گاه به زحمت از بستر برمی‌خاست و کارهای خانه را انجام می‌داد و گاه به سختی و با همراهی اطفال کوچکش، خود را کنار تربت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌رساند و یا کنار مزار حمزه عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر شهدای احد حاضر می‌گشت و غم و اندوه خود را بازگو می‌نمود.

در همین ایام بود که روزی زنان مهاجر و انصار که از بیماری او آگاهی یافته بودند، جهت عیادت به دیدارش آمدند. فاطمه (علیها السلام)در این دیدار بار دیگر اعتراض و نارضایتی خویش را از اقدام گروهی که خلافت را به ناحق از آن خویش نموده بودند، اعلام نمود و از آنان و عده‌ای که در مقابل آن سکوت نموده بودند، به علت عدم انجام وظیفه الهی و نادیده گرفتن فرمان نبوی درباره وصایت امام علی (علیه السلام) انتقاد کرد و نسبت به عواقب این اقدام و خروج اسلام از مجرای صحیح خود به آنان هشدار داد. همچنین برکاتی را که در اثر عمل به تکلیف الهی و اطاعت از جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب خداوند بر آنان نائل خواهد شد، خاطر نشان نمود.

در چنین روزهایی بود که ابابکر و عمر به عیادت حضرت آمدند. هر چند در ابتدا فاطمه (علیها السلام) از آنان رویگردان بود و به آنان اذن عیادت نمی‌داد، اما سرانجام آنان بر بستر فاطمه (علیها السلام) حاضر گشتند. فاطمه (علیها السلام) در این هنگام، این کلام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را که فرموده بود: "هر کس فاطمه را به غصب در آورد من را آزرده و هر که او را راضی نماید مرا راضی نموده"، به آنان یادآوری نمود. ابابکر و عمر نیز صدق این کلام و انتساب آن به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تأیید نمودند. سرانجام فاطمه (علیها السلام)، خدا و ملائکه را شاهد گرفت فرمود: "شما من را به غضب آوردید و هرگز من را راضی ننمودید؛ در نزد پیامبر، شکایت شما دو نفر را خواهم نمود."

 

وصیت

 در ایام بیماری، فاطمه (علیها السلام) روزی امام علی (علیه السلام) را فراخواند و آن حضرت را وصی خویش قرار داد و به آن حضرت وصیت نمود که پس از وفاتش، فاطمه (علیها السلام)را شبانه غسل دهد و شبانه کفن نماید و شبانه دفن کند و احدی از کسانی که در حق او ستم روا داشته‌اند، در مراسم تدفین و نماز خواندن بر جنازه او حاضر نباشند.

 

شهادت

 سرانجام روز سوم جمادی الثانی سال یازدهم هجری فرا رسید. فاطمه (علیها السلام) آب طلب نموده و بوسیله آن بدن مطهر خویش را شستشو داد و غسل نمود. سپس جامه‌ای نو پوشید و در بستر خوابید و پارچه‌ای سفید به روی خود کشید؛ چیزی نگذشت که دخت پیامبر، بر اثر حوادث ناشی از هجوم به خانه ایشان، دنیا را ترک نموده و به شهادت رسید؛ در حالیکه از عمر مبارکش بنا بر مشهور، 18 سال بیشتر نمی‌گذشت و بنا بر مشهور تنها 95 روز پس از رسول خدا در این دنیا زندگی نمود.

فاطمه (علیها السلام) در حالی از این دنیا سفر نمود که بنا بر گفته معتبرترین کتب در نزد اهل تسنن و همچنین برترین کتب شیعیان، از ابابکر و عمر خشمگین بود و در اواخر عمر هرگز با آنان سخن نگفت؛ و طبیعی است که دیگر حتی تأسف ابی‌بکر در هنگام مرگ از تعرض به خانه فاطمه (علیها السلام) سودی نخواهد بخشید.

 

تغسیل و تدفین

 مردم مدینه پس از آگاهی از شهادت فاطمه (علیها السلام)، در اطراف خانه آن بزرگوار جمع گشتند و منتظر تشییع و تدفین فاطمه (علیها السلام) بودند؛ اما اعلام شد که تدفین فاطمه (علیها السلام) به تأخیر افتاده است. لذا مردم پراکنده شدند. هنگامی که شب فرا رسید و چشمان مردم به خواب رفت، امام علی (علیه السلام) بنا بر وصیت فاطمه (علیها السلام) و بدور از حضور افراد، به غسل بدن مطهر و رنج دیده همسر خویش پرداخت و سپس او را کفن نمود. هنگامی که از غسل دادن او فارغ شد، به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) (در حالی که در زمان شهادت مادر هر دو کودک بودند.) امر فرمود: تا عده‌ای از صحابه راستین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را که البته مورد رضایت فاطمه (علیها السلام) بودند، خبر نمایند تا در مراسم تدفین آن بزرگوار شرکت کنند. (و اینان از 7 نفر تجاوز نمی‌کرده‌اند). پس از حضور آنان، امیر مؤمنان بر فاطمه (علیها السلام) نماز گزارد و سپس در میان حزن و اندوه کودکان خردسالش که مخفیانه در فراق مادر جوان خویش گریه می‌نمودند، به تدفین فاطمه (علیها السلام) پرداخت. هنگامی که تدفین فاطمه (علیها السلام) به پایان رسید، رو به سمت مزار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نمود و گفت:

"سلام بر تو ای رسول خدا، از جانب من و از دخترت؛ آن دختری که بر تو و در کنار تو آرمیده است و در زمانی اندک به تو ملحق شده. ای رسول خدا، صبر و شکیبایی‌ام از فراق حبیبه‌ات کم شده، خودداریم در فراق او از بین رفت... ما از خداییم و بسوی او باز می‌گردیم... به زودی دخترت، تو را خبر دهد که چه سان امتت فراهم گردیدند و بر او ستم ورزیدند. سرگذشت را از او بپرس و گزارش را از او بخواه که دیری نگذشته و یاد تو فراموش نگشته..."

امروزه پس از گذشت سالیان متمادی همچنان مزار سرور بانوان جهان مخفی است و کسی از محل آن آگاه نیست. مسلمانان و بخصوص شیعیان در انتظار ظهور امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بزرگترین منجی الهی و یازدهمین فرزند از نسل فاطمه (علیها السلام) در میان ائمه می‌باشند تا او مزار مخفی شده مادر خویش را بر جهانیان آشکار سازد و به ظلم و بی عدالتی در سراسر گیتی، پایان دهد.

 

سخنان فاطمه

 از فاطمه (علیها السلام) سخنان فراوانی بر جای مانده، که پاره‌ای از آنان مستقیماً از او نقل شده است و به نیکی می‌توان گوشه‌ای از علو مقام و ژرفای علم و معرفت او را در این کلمات دریافت و پاره‌ای دیگر نیز بواسطه او، از وجود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت گشته است که به نوبه خود بیانگر ارتباط نزدیک او با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و عمق درک و فهم فاطمه (علیها السلام) می‌باشد. در این مجال، جهت رعایت اختصار تنها به دو مورد از کلماتی که مستقیماً از فاطمه (علیها السلام) نقل شده اشاره می‌نماییم:

1-      قال مولاتنا فاطمة الزهرا (علیها السلام): "من اصعد الی الله خالص عبادته، اهبط الله عزوجل الیه افضل مصلحته"

فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرمود: "هر کس عبادت خالص خود را به سوی پروردگار بالا بفرستد، خداوند برترین مصلحت خود را به سوی او می‌فرستد."

2-   قال مولاتنا فاطمة الزهرا (علیها السلام) فی قسم من خطبة الفدکیة: "فجعل الله الایمان تطهیراً لکم من الشرک، و الصلوه تنزیها لکم عن الکبر، و الزکاه تزکیه للنفس و نماًء فی الرزق، و الصیام تثبیتاً للإ خلاص، و الحج تشییداً للدین، و العدل تنسیقاً للقلوب، و طاعتنا نظاماً للملة، و اما متنا اماناً من الفرقه، و الجهاد عزا للإسلام، و الصبر معونة علی استیجاب الأجر، و الأمر بالمعروف مصلحة للعامه، و بر الوالدین وقایه من السخط، وصلة الأرحام منماة للعدد، و القصاص حصناً للدماء، و الوفاء بالندر تعریضاً للمغفره، و توفیة المکائیل و الموازین تغییراً للبخس، و النهی عن شرب الخمر تنزیهاً عن الرجس، و اجتناب القذف حجاباً عن اللعنة، و ترک السرقة ایجاباً للعفة، و حرم الله الشرک اخلاصاً له بالربوبیه، فاتقوا الله حق تقاته و لا تموتن الا و انتم مسلمون و اطیعو الله فیما امرکم به و نهاکم عنه فانه" انما یخشی الله من عباده العلماء."

فاطمه زهرا (علیها السلام) در قسمتی از خطبه فدکیه می‌فرمایند: "پس خداوند ایمان را موجب پاکی شما از شرک، نماز را موجب تنزیه و پاکی شما از (آلودگی) تکبر، زکات را باعث تزکیه و طهارت روح و روان و رشد و فزونی در روزی، روزه را موجب پایداری اخلاص، حج را باعث استواری دین، دادگری و عدل را موجب انسجام و تقویت دلها، اطاعت و پیروی از ما را باعث نظم و آسایش ملت، رهبری و پیشوایی ما را موجب امان از جدایی و تفرقه، جهاد را موجب عزت و شکوه اسلام، صبر و پایداری را کمکی بر استحقاق و شایستگی پاداش، امر به معروف را به مصلحت عامه مردم، نیکی به پدر و مادر را سپری از خشم پروردگار، پیوند و پیوستگی با ارحام و خویشاوندان را موجب کثرت جمعیت، قصاص را موجب جلوگیری از خونریزیها، وفا به نذر را موجب قرار گرفتن در معرض آمرزش، پرهیز از کم فروشی را موجب عدم زیان و ورشکستگی، نهی از آشامیدن شراب را به خاطر پاک بودن از پلیدی، دوری جستن از قذف (تهمت ناروای جنسی) را انگیزه‌ای برای جلوگیری از لعن و نفرین، پرهیز از دزدی را موجب حفظ عفت و پاکدامنی قرار داد و خداوند شرک ورزیدن نسبت به خود را از آن جهت حرام فرمود که بندگان در بندگی خود نسبت به ربوبیت او اخلاص پیشه کنند، پس "از خداوند بدان گونه که شایسته است پرهیز داشته باشید و تقوا پیشه کنید و جز درحال مسلمانی از دنیا نروید." و خدا را در آنچه که شما را بدان امر می‌کند و آنچه که نهی می‌کند فرمان برداری کنید. زیرا "تنها بندگان دانا از خداوند خوف و ترس دارند."

 



برچسب ها :

موضوع :
اسلام , بانوان خدایی ,  , 
شنبه 8 شهريور 1393برچسب:,
ساعت 11:34 | توسط : گروه وبلاگ نویسی شیوا
حدیث امام علی (ع)




برچسب ها :

موضوع :
آرشیو , تصاویر ,  , 
شنبه 8 شهريور 1393برچسب:,
ساعت 11:1 | توسط : گروه وبلاگ نویسی شیوا
گناه زبان




برچسب ها :

موضوع :
آرشیو , تصاویر ,  , 
شنبه 8 شهريور 1393برچسب:,
ساعت 10:59 | توسط : گروه وبلاگ نویسی شیوا
حدیث امام حسین (ع)

حدیث امام حسین (ع)

 

 




برچسب ها :

موضوع :
آرشیو , تصاویر ,  , 
شنبه 8 شهريور 1393برچسب:,
ساعت 10:57 | توسط : گروه وبلاگ نویسی شیوا
مجموعه عکس امام علی (ع)

 

در ادرس زیر مجموعه ای از عکس های کیفیت متوط با موضوع امام علی (ع) را میتوانید دانلود کنید:

 

http://dl.yedooneh.ir/1391/12/Emam%20Ali.zip




برچسب ها :

موضوع :
آرشیو , تصاویر ,  , 
پنج شنبه 6 شهريور 1393برچسب:,
ساعت 19:21 | توسط : گروه وبلاگ نویسی شیوا
دو کتاب با ارزش

 فضلیت علی(ع) عبدالفتاح عبدالمقصود

http://www.labbaik.ir/fa/uploads/book/afzaliat%20ali,01.pdf

برترین بانوی جهان،فاطمه زهرا سلام الله علیها آیت الله مکارم شیرازی

http://www.labbaik.ir/fa/uploads/book/brtarin%20banoy%20jhan_mkarm.pdf




برچسب ها :

موضوع :
اسلام , کتاب ,  , 
پنج شنبه 6 شهريور 1393برچسب:,
ساعت 18:51 | توسط : گروه وبلاگ نویسی شیوا
دانلود چند کتاب با ارزش

عین الحیات ( علامه محمد باقر مجلسی رحمه الله علیه  http://www.downloadbook.org/zipfile/005

 

مشکاة

الانوار فی غرر الاخبار ( ابوالفضل على بن حسن بن فضل طبرسى رحمه الله علیه

 

http://www.downloadbook.org/zipfile/001.zip

 

 http://www.downloadbook.org/zipfile/002.zip  ترجمه امالى شيخ مفيد ( محمّد بن نعمان ملقّب به (شيخ مفيد) رحمه الله علی )  

 

 

 




برچسب ها :

موضوع :
اسلام , کتاب ,  , 
پنج شنبه 6 شهريور 1393برچسب:,
ساعت 18:32 | توسط : گروه وبلاگ نویسی شیوا
فهرست مراجع تقلید

فهرست مراجع کنونی تقلید شیعه را میتوانید از ادرس زیر دانلود کنید:

لیست کامل شامل تصویر و مشخصات محل سکونت

 

 

 

http://persiandrive.com/239265

 




برچسب ها :

موضوع :
بزرگان و مجتهدین , مراجع تقلید ,  , 
یک شنبه 2 شهريور 1393برچسب:,
ساعت 11:54 | توسط : گروه وبلاگ نویسی شیوا
اسلام
اسلام
Allah1.png
اسلام
اصول

توحید · نبوت · معاد

خاص تشیع: امامت ·

عدل
فروع

نماز · روزه · زکات · حج · جهاد

خاص تشیع: خمس · امر به معروف · نهی از منکر ·

تولی · تبری
منابع اسلامی

قرآن ·

عقل · سنت (حدیث)
شخصیت‌ها

محمد · اهل بیت · خلفای راشدین · امامان شیعه ·

صحابهٔ محمد
مذاهب
تسنن · تشیع · تصوف
علوم

حدیث · تفسیر · فقه · کلام ·

فلسفه · عرفان
تاریخ

امویان · عباسیان · فاطمیان · مملوکان · عثمانیان · صفویان ·

آخرالزمان
جغرافیا

مکه · مدینه · بیت‌المقدس · کوفه · نجف · کربلا · سامرا · کاظمین · مشهد · قم · شیراز · دمشق ·

جهان اسلام(کشورهای اسلامی) ·
لباس های اسلامی

حجاب اسلامی · چادر عربی · برقع · روبنده · دشداش · روسری ·

چادر ·
فرهنگ و جامعه

درگاه اسلام

 

 




برچسب ها :

موضوع :
اسلام ,  , 
یک شنبه 2 شهريور 1393برچسب:,
ساعت 11:41 | توسط : گروه وبلاگ نویسی شیوا


صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ   |   Designed By Ashoora.ir